تجاوز کردنلغتنامه دهخداتجاوز کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب )درگذشتن و از حد خود درگذشتن . (ناظم الاطباء). || تعدی کردن . بگذشتن . پای بیرون نهادن از... بهمه ٔ معانی رجوع به تجاوز
تجاوز کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعدی کردن، تعرض کردن، دستاندازی کردن، دستدرازی کردن ۲. حدشکنی کردن، مرزشکنی کردن ۳. اجحاف کردن، تخطی کردن ۴. هتک عصمت کردن، هتک حیثیت کردن
شططفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. تجاوز کردن از حد و اندازه؛ از اندازه گذشتن در هر چیزی.۲. دور شدن از حق.۳. جور و ستم بسیار.
شططلغتنامه دهخداشطط. [ ش َ طَطْ ] (ع مص ) تجاوز کردن از حد و مرتبه ٔ خود و دور شدن از حق و اندازه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). از حد درگذشتن . (ترجمان الق
بغیلغتنامه دهخدابغی . [ ب ُ غ َن ْ ] (ع مص ) جستن چیزی را. (ناظم الاطباء). طلبیدن . (از اقرب الموارد). جستن کسی را و اعانت کردن وی را در طلب . (از منتهی الارب ). || بر طلب چیزی
غلوفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. زیادهروی در کاری یا در وصف کسی و چیزی؛ از حد درگذشتن؛ تجاوز کردن از حد.۲. گزافکاری.۳. گزافهگویی.۴. به مقام خدایی رسانیدن بشر، و اعتقاد به حلول خداون
عدوانلغتنامه دهخداعدوان . [ ع ُدْ ] (ع مص ) بیداد کردن .(ترجمان القرآن ) (ناظم الاطباء). || ستم کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) : ز یأس تو نه عجب در بلاد فرس و عرب که