تجاوبلغتنامه دهخداتجاوب . [ ت َ وُ ](ع مص ) یکدیگر را جواب دادن . (زوزنی ). تحاور. (زوزنی ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). با یکدیگر جواب دادن . (دهار). جواب گفتن بعضی مر بعض را. (
تجاوزکارانهلغتنامه دهخداتجاوزکارانه . [ ت َ وُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) رجوع به تجاوز و تجاوزکار شود.
تجابلغتنامه دهخداتجاب . [ ت َ جاب ب ] (ع مص ) نکاح کردن دو مرد خواهر یکدیگر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تجابلغتنامه دهخداتجاب . [ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ تجابة. سنگریزه های سیم که یکبار گداخته باشند وهنوز سیم در آن باقی باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن
تجابةلغتنامه دهخداتجابة. [ ت ِ ب َ ] (ع اِ) یکی تَجاب . (منتهی الارب ). واحد تجاب . (ناظم الاطباء). رجوع به تجاب شود.
تجاذبلغتنامه دهخداتجاذب . [ ت َ ذُ ] (ع مص ) از یکدیگر درکشیدن . (زوزنی ). کشیده شدن و برگردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || با هم کشیدن و تنازع نمودن . (منتهی
تحاورلغتنامه دهخداتحاور. [ ت َ وُ ] (ع مص ) تجاوب . (زوزنی ). یکدیگر را جواب دادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). با یکدیگر سخن گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همد
تناوب کردنلغتنامه دهخداتناوب کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنوبت آمدن . بنوبت روی آوردن : و از آن وقت باز دواعی ادبار تجاوب نمود و قوافل حرمان خذلان تناوب کرد. (جهانگشای جوینی )
متجاوبلغتنامه دهخدامتجاوب . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص )جواب گوینده بعض مر بعض را. (آنندراج ). پاسخ دهنده مر یکدیگر را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاوب شود.
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت زهیربن یزید النهدیة. کان یهواها ابن عم لها یقال له مرةبن عبداﷲبن هلیل اشتد به شغفه بها فخطبها فابوا ان یزوجوه و کان لایخطبها غیره ا
جحدر یمنیلغتنامه دهخداجحدر یمنی . [ ج َ دَ رِ ی َ م َ ] (اِخ ) مردی است از طائفه ٔ بنوجُشم بن بکر که در جاده های یمن راهزنی میکرد. این خبر به حجاج رسید و اوبحاکم خود دستور اکید داد ک