تجارهلغتنامه دهخداتجاره . [ ت َ رَ / رِ ] (ص ، اِ) در کتاب زند بمعنی رونده مرقوم است مثل نوند. (فرهنگ جهانگیری ). بلغت زند و پازند رونده را گویند. (برهان ) (آنندراج ). تند و تیز
تجارهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکرهاسب: ◻︎ آنکه تدبیر او سواری کرد / بر جهان تجارۀ توسن (فرخی: ۳۰۷). Δ بعضی این کلمه را تحریف تخاره دانستهاند، منسوب به تخارستان: اسب تخاری.
تجارةلغتنامه دهخداتجارة. [ ت ِ رَ ] (ع مص ) بازرگانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بازرگانی نمودن . تَجر تجراً و تِجارَةً. (منتهی الارب ) (ناظم ا
تجارةدیکشنری عربی به فارسیتجارت , بازرگاني , معاشرت , تجارت کردن , سوداگري , داد وستد , کسب , پيشه وري , کاسبي , مسير , شغل , حرفه , پيشه , امد ورفت , سفر , ازار , مزاحمت , مبادله کالا ,