تتننلغتنامه دهخداتتنن . [ ت َ ت َن ْ ن ُ ] (ع مص ) دوستان را گذاشتن و با اغیار پیوستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنتنة؛ یکی مصحف دیگریست . (قطر المحیط). رجوع به تنتنه شود.
تاننژلغتنامه دهخداتاننژ. [ ن َ ] (اِخ ) مرکز بلوکی است در ایالت «ساووای علیا» ی فرانسه و در شهرستان «بونویل » واقع است و 1900 تن سکنه دارد.
تاننبرغلغتنامه دهخداتاننبرغ . [ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) دهکده ای از پروس شرقی قدیم است . در سال 1410 م . لهستانی ها و لیتوانی ها در این دهکده شوالیه های «توتونی » را شکست دادند و در ماه ا
تاننات دو پلمبلغتنامه دهخداتاننات دو پلمب . [ دُپ ُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) مأخوذ از فرانسه و اخیراً در کتب طب فارسی متداول شده است . عنصری است که دارویی را بشکل مرهم در روی «اسکار» و
تتن تتنلغتنامه دهخداتتن تتن . [ ت َ ت َ ت َ ت َ ] (اِ صوت ) نوعی از موازین قدما در تقطیع شعر، بجای تقطیع آن به ارکان عروض معمولی : بر بحر مضارعست شعرش طق طاق تتن تتن تتاطق .ناصرخسر
پیوستنلغتنامه دهخداپیوستن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (مص ) مقابل گسیختن . متصل کردن . اتصال دادن . وصل . (دهار) (تاج المصادر). وصیلة؛ بهم آوردن . ترصیص ؛ بهم کردن . (دهار). الحاق کردن
تاننژلغتنامه دهخداتاننژ. [ ن َ ] (اِخ ) مرکز بلوکی است در ایالت «ساووای علیا» ی فرانسه و در شهرستان «بونویل » واقع است و 1900 تن سکنه دارد.
تاننبرغلغتنامه دهخداتاننبرغ . [ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) دهکده ای از پروس شرقی قدیم است . در سال 1410 م . لهستانی ها و لیتوانی ها در این دهکده شوالیه های «توتونی » را شکست دادند و در ماه ا
تاننات دو پلمبلغتنامه دهخداتاننات دو پلمب . [ دُپ ُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) مأخوذ از فرانسه و اخیراً در کتب طب فارسی متداول شده است . عنصری است که دارویی را بشکل مرهم در روی «اسکار» و