تتمیرلغتنامه دهخداتتمیر. [ ت َ ] (ع مص ) بحد خرما رسیدن رطب . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خشک کردن خرما. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنن
تطمیرلغتنامه دهخداتطمیر. [ ت َ ] (ع مص ) نوردیدن و فروهشتن پرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوردیدن و درنوشتن چیزی . (از اقرب الموارد) (آنندر
تآمیرلغتنامه دهخداتآمیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تأمور. (اقرب الموارد). رجوع به تامور و تأمور شود. || ج ِ تؤمور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تؤمور شود.
تامیریسلغتنامه دهخداتامیریس . (اِخ ) یا «تامیراس » شاعر و موسیقی دان افسانه های یونان که نسبت به خدایان بی اعتنایی کرد ولی مغلوب گشت و بینایی خود را از دست داد.
تتبیرلغتنامه دهخداتتبیر. [ ت َ] (ع مص ) هلاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه جرجانی ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شکستن . (اقرب
تتمیملغتنامه دهخداتتمیم . [ ت َ ] (ع مص ) تتمه . تمام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تمام کردن چیزی را و استمرار نمودن بر وی . تمّه ُ و علیه تتمی
متمرلغتنامه دهخدامتمر. [ م ُ ت َم ْ م ِ ] (ع ص ) رطب که بحد خرما رسد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رطب خرما شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تتمیر شود. || خرمابن
خرمالغتنامه دهخداخرما. [ خ ُ ] (اِ) میوه ٔ درخت خرمابن . (ناظم الاطباء). تمر. تَمْرة . (دهار). نَخل . (یادداشت بخط مؤلف ) : پس پند پذیرفتم و این شعر بگفتم از من بدل خرما بس باش
تآمیرلغتنامه دهخداتآمیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تأمور. (اقرب الموارد). رجوع به تامور و تأمور شود. || ج ِ تؤمور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تؤمور شود.
تامیریسلغتنامه دهخداتامیریس . (اِخ ) یا «تامیراس » شاعر و موسیقی دان افسانه های یونان که نسبت به خدایان بی اعتنایی کرد ولی مغلوب گشت و بینایی خود را از دست داد.