تتربولغتنامه دهخداتتربو. [ ت َ رَ / ت َ ت َ ] (اِ) تتربوه . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). تتره . (انجمن آرا) (آنندراج ). ظرافت و سخره و
تتربوفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمسخرگی: ◻︎ لیکن نهبازگردم از شرم دشمنان / کاندرخور تماخر و تتربو شدم (سوزنی: لغتنامه: تتربو).
تتربوهلغتنامه دهخداتتربوه . [ ت َ رَ ] (اِ) تتربو. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). ظرافت و لاغ و مسخرگی . (برهان ). لاغ و تمسخر و مضحکه ٔ مجلس شدن . (فرهن
تترونیوملغتنامه دهخداتترونیوم . [ ت ِ رُ ] (اِخ ) شهری به یونان که در لشکرکشی خشیارشا بتصرف لشکر ایران درآمد. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 798 شود.
تتربلغتنامه دهخداتترب . [ ت َ ت َرْ رُ ] (ع مص ) خاک آلوده شدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المنجد). || خاک گشتن . خاک شدن . (اقرب الموارد) (قطر المح
تترونتنلغتنامه دهخداتترونتن . [ ت َ ن َ ت َ ] (هزوارش ، مص ) به لغت زند و پازند بمعنی باریدن باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آراء) (از آنندراج ). هزوارش «تترونیتن » پهلوی «
تربولهلغتنامه دهخداتربوله . [ ت َ ل َ ] (اِخ ) قلعه ای در جزیره ٔ صقلیة (سیسیل ). (از معجم البلدان ) (از قاموس الاعلام ترکی ).
تتربوهلغتنامه دهخداتتربوه . [ ت َ رَ ] (اِ) تتربو. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). ظرافت و لاغ و مسخرگی . (برهان ). لاغ و تمسخر و مضحکه ٔ مجلس شدن . (فرهن
تترهلغتنامه دهخداتتره . [ ت َ رِ ] (اِ) بمعنی مسخرگی و لاغ باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ظرافت و لاغ و مسخرگی که الفاظ دیگرش تتربو و تتربوه هم هست . (فرهنگ نظام ) :
تماخرهلغتنامه دهخداتماخره . [ ت َ خ َ رَ / رِ ] (اِ) هزل و مزاح و مسخرگی و ظرافت باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). هزل و تمسخر. (فرهنگ رشیدی ). سخریه . (شرف