تبوءلغتنامه دهخداتبوء. [ ت َ ب َوْ وُءْ ] (ع مص ) جای گرفتن .(زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). فرود آمدن و مقیم شدن در مکانی . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آن
تبوعلغتنامه دهخداتبوع . [ ت َ ب َوْ وُ ] (ع مص ) اندازه گرفتن ریسمان با گشادن دو دست . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). قولاج کردن به چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم ا
طبوعلغتنامه دهخداطبوع . [ طَب ْ بو ] (ع اِ) جانورکی است زهردار. || قسمی از بوزینه که گزیدنش را درد سخت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنبنده ای است . گویند دیوه ای است . (مهذب
متبوءلغتنامه دهخدامتبوء. [ م ُ ت َ ب َوْ وَ ] (ع اِ) (از «ب وء») جای باش . (منتهی الارب ) (آنندراج ).جائی که در آن گاو را نگاه می دارند و جای باش ستور. || آنجای از زهدان که در آن