تبغیضلغتنامه دهخداتبغیض . [ ت َ ] (ع مص ) ضد تحبیب . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دشمن گردانیدن . (زوزنی ). دشمن داشتن . (دهار). دشمن گردانیدن کسی را بر کسی .(منتهی الارب )
تبغیضفرهنگ انتشارات معین(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دشمن گردانیدن کسی را با دیگری . 2 - (اِمص .) ایجاد دشمنی ؛ ج . تبغیضات .
تبریضلغتنامه دهخداتبریض . [ ت َ ] (ع مص ) بسیار بارض شدن زمین . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بارض شود.
تبغیلغتنامه دهخداتبغی . [ ت َ ب َغ ْ غی ] (ع مص ) طلبیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). جستن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تبعیضلغتنامه دهخداتبعیض . [ ت َ ] (ع مص ) پاره پاره کردن . (زوزنی ) جزٔجزء کردن چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بهره بهره گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ح
تبغضلغتنامه دهخداتبغض . [ ت َ ب َغ ْ غ ُ ] (ع مص ) دشمنی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضد تَحَبﱡب . (اقرب الموارد) (از ق
تبغیللغتنامه دهخداتبغیل . [ ت َ ] (ع مص ) هجین گردانیدن اولاد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): تزوّج فی بنی فلان فبغّل اولادَهم . (اقرب الموارد).
دشمن گردانیدنلغتنامه دهخدادشمن گردانیدن . [ دُ م َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دشمن کردن . اصلاف . تبغیض . (المصادر زوزنی ). تکرهة. (ترجمان القرآن جرجانی ). تکریه . (دهار).
تقیلغتنامه دهخداتقی . [ ت ُ قا ] (ع مص ) پرهیز کردن . (منتهی الارب ). پرهیزکاری . (دهار) (مهذب الاسماء). تقاء. (ناظم الاطباء). || (اِ) پرهیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : به
دشمن داشتنلغتنامه دهخدادشمن داشتن . [ دُ م َ ت َ ] (مص مرکب ) مکروه داشتن و نفرت داشتن و تنفر داشتن . (ناظم الاطباء). خصم بشمار آوردن . ابغاض . (تاج المصادر بیهقی ). احصاف . اصلاف . (
تبریضلغتنامه دهخداتبریض . [ ت َ ] (ع مص ) بسیار بارض شدن زمین . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بارض شود.
تبغیلغتنامه دهخداتبغی . [ ت َ ب َغ ْ غی ] (ع مص ) طلبیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). جستن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).