تبعاتلغتنامه دهخداتبعات . [ ت َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ تبعة. عاقبتهای بد: و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند... دنیا را طلاق دهد تا از تبعات آن برهد. (کلیله و دمنه ). رج
تبعاتلغتنامه دهخداتبعات .[ ت َ ب َ ] (ع اِ) پیروان . || لوازم چیزی . || گاهی مراد از عقوبات معاصی باشد. || تبعات اقتحام ؛ کنایه از رنجها و مشقتها . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
تباعتلغتنامه دهخداتباعت . [ ت َ ع َ ] (ع مص ) تباعة. دنباله روی : حکم سلطان را انقیاد نمودند و بطاعت و تباعت دست بصفقه ٔ بیعت یازیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 339). بشرا
طباعتلغتنامه دهخداطباعت . [ طِ ع َ ] (ع اِمص ) شمشیرسازی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فن چاپ . فن طبع.
تبعابادلغتنامه دهخداتبعاباد. [ ] (اِخ ) دیهی ، از ماوین همدان ناحیه ٔ دوم از ماوین چهل ویک پاره دیه است و دیه درودا و آقاباد و تبعاباد ... (نزهةالقلوب چ گای لیسترانج ص 72).
تبعالاوللغتنامه دهخداتبعالاول . [ ت ُب ْ ب َ عُل ْ اَوْ وَ ] (اِخ ) صاحب تاریخ یعقوبی آرد: پس از «هدهاد» زیدحکومت کرد و هو تبع الاول بن نیکف . و عمر درازی داشت و سرکشی و ستم و تجاوز
تبعالتابعیلغتنامه دهخداتبعالتابعی . [ ت َ ب َ عُت ْ تا ب ِ عی ی ] (ع اِ مرکب ) در شرع کسی را نامند که تابعی از جن و انس را ملاقات کرده باشد مشروط بر آنکه تابعی به پیغمبر آخرالزمان ایم
تبعالحمیریلغتنامه دهخداتبعالحمیری . [ ت ُب ْ ب َ عُل ْ ح ِ ی َ ] (اِخ ) حسان بن اسعد ابی کرب حمیری . از اعاظم تبابعه ٔ یمن در عصر جاهلیت بود و شاید وی از لحاظغارت و دستبرد از همه ٔ سل
رژیم دیابتیdiabetic dietواژههای مصوب فرهنگستانرژیمی که برای پیشگیری از تبعات بیماری دیابت تجویز میشود
مهماتگاه صحراییfield storage unitواژههای مصوب فرهنگستانمکانی مجزا برای ذخیرهسازی مهمات بهمنظور جلوگیری از تبعات گسترش آتش و انفجار و آلودگی