تبرا جستنلغتنامه دهخداتبرا جستن . [ ت َ ب َرْ را ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیزاری و دوری جستن . (ناظم الاطباء). رجوع به تبرّا و تبرؤ و دیگر ترکیب های آن شود.
تبرالغتنامه دهخداتبرا. [ ت َ ب َرْ را ] (ع مص ) مصدر تفعل از ماده ٔ برأت بمعنی دوری که آخر آن را به الف مینویسند و میخوانند، در اصل تبرؤ بهمزه است مانند تبرع و تبری بیاءبمعنی
تبرافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بیزاری جستن و دوری کردن.۲. (فقه) [مقابلِ تولا] در تشیع، دشمن شمردن دشمنان علیبن ابیطالب و فرزندانش.
تبرا داشتنلغتنامه دهخداتبرا داشتن . [ ت َ ب َرْ را ت َ ] (مص مرکب ) بیزار بودن . بیزاری جستن : یاران شدند آتش سخن کاین چیست کار آب کن نوروز نو زآب کهن خط تبرّا داشته . خاقانی .رجوع به
توردلغتنامه دهخداتورد. [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) گلگون شدن . (زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد). || ورد جستن . || کم کم درآمدن در شهر. یقال : تورّدت الخیل البلدة؛ ای ادخلها قلیلاً
تفادیلغتنامه دهخداتفادی . [ ت َ ] (ع مص ) خویشتن را نگاه داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وقایه ساختن بعضی بعض دیگر را چنانکه گویی هر کس رفیق خود را فدای خویش می
بیزار شدنلغتنامه دهخدابیزار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مانده شدن . دلتنگ شدن . مأیوس گشتن . (ناظم الاطباء). دل آزرده شدن . نومید شدن . دلسرد شدن : از یار به هر جوری بیزار نباید شدو
ابواسحاقلغتنامه دهخداابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کسائی مروزی شاعر. نامش مجدالدین ، معاصر سامانیان بوده و دولت غزنویه را نیز دریافته است . ولادتش به سال 341 هَ . ق . و ناصرخسرو در زه