تبرلغتنامه دهخداتبر. [ ] (اِخ ) (قلعه ٔ...) حمداﷲ مستوفی آرد: قلعه ٔ تبر بر سه فرسنگی شیراز است بطرف جنوب مایل بمشرق ، بر کوهی است که با هیچ کوه پیوسته نیست و بر آنجا چشمه ٔ مخ
تبرلغتنامه دهخداتبر. [ ت َ ] (ع مص ) شکستن . (تاج المصادر بیهقی ). هلاک کردن . (از اقرب الموارد). شکستن و هلاک کردن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (
تبرلغتنامه دهخداتبر. [ ت ِ ] (اِ) نام مرغی است . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 298 الف ). تِبْر و تَبْر، نام یک نوع مرغی . (ناظم الاطباء).
تبرلغتنامه دهخداتبر. [ ت ِ ] (اِخ ) یاقوت مینویسد: منطقه ای از سودان و معروف به «بلاد التبر». زر خالص بدان منسوب و آن در جنوب مغرب واقع است . بازرگانان از سجلماسه به غانه که شه
تبرلغتنامه دهخداتبر. [ ت ِ ] (ع اِ) طلا و نقره یا ریزه ٔ آنها پیش از آنکه ریخته باشند و چون بریزند زر و نقره باشند. یا آنچه که از کان برآرند پیش از گداختن و در کالبد ریختن و شک
طبرلغتنامه دهخداطبر. [ طِ ] (ع اِ) ستون قصر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک رکن خانه . (منتخب اللغات ).
طبرلغتنامه دهخداطبر. [ طَ ب َ ] (اِخ ) نام ولایت طبرستان است که مازندران باشد و بید طبری که به بید مجنون اشتهار دارد منسوب بدانجاست . (برهان ). طبرستان باشد که دیار استراباد اس
تبر اخشیدیلغتنامه دهخداتبر اخشیدی . [ ت ِ اِ ] (اِخ ) یکی از امراء متنفذ سلسله ٔ اِخشیدان که در زمان «کافور» بوده است ، با ممالیک کافوری مقابله کرد و مغلوب شد و گریخت و بعد گرفتار شد
تبر ماندهلغتنامه دهخداتبر مانده . [ ] (اِخ ) (قلعه ٔ ...) بنا به نقل خواندمیر از قلاع حوالی دهلی : در سنه ٔ 637 هَ . ق . ... سلطان رضیه ... عنان یکران بصوب دهلی انعطاف داده ... روز چ
تبر اخشیدیلغتنامه دهخداتبر اخشیدی . [ ت ِ اِ ] (اِخ ) یکی از امراء متنفذ سلسله ٔ اِخشیدان که در زمان «کافور» بوده است ، با ممالیک کافوری مقابله کرد و مغلوب شد و گریخت و بعد گرفتار شد