هوروشواژهنامه آزاد"هور" در زبان فارسی به معنای خورشید و آفتاب است. وش هم پسوند مانند است و "هوروش" یعنی مثل خورشید. در زبان اوستا نیز از کلمه " اخشوروش" و "هورخشئتا" به معنای خدا
وارونهلغتنامه دهخداوارونه . [ ن َ] (اِخ ) وارونی . وارونا. کهن ترین و عالیمقام ترین خدای نژاد آریا است و آسمان صاف محیط بر عالم به معنی وسیع این واژه میباشد. اسم آسمان در زبان سان
مسخلغتنامه دهخدامسخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن و بدتر کردن . ازآن جمله است مسخه اﷲ قِرداً. (از منتهی الارب ). تبدیل کردن صورت کسی به صورتی زشت تر. (از اقرب الموارد) (از
ساریلغتنامه دهخداساری . (اِخ ) نام شهری بود از مازندران قریب به شهر آمل . (جهانگیری ) (برهان ). شهری است بسیار قدیم به مازندران ، از بناهای اسپهبد سارویه بن فرخان که از اولاد عم
یلغتنامه دهخدای . (حرف ) نشانه ٔ حرف سی و دوم یعنی آخرین حرف از الفبای فارسی و حرف بیست و هشتم از الفبای عربی و حرف دهم از الفبای ابجدی است . در حساب جُمَّل آن را دَه گیرند.