تب خیزلغتنامه دهخداتب خیز. [ ت َ ] (نف مرکب ) که تب آورد. هوا یا جایی که بیماری تب آورد. مالاریایی : اراضی مجاور باتلاقها و زمینهای باتلاقی تب خیزند. رجوع به تب و دیگر ترکیب های آ
تبائعلغتنامه دهخداتبائع. [ ت َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ تبیعة. (قطر المحیط). تبایع، جمع تبیعة. (منتهی الارب ).
تبائیدلغتنامه دهخداتبائید. [ ت ِ ] (اِخ ) در قسمت های جنوبی مصر قدیم که امروز «صعید» نامیده میشود و شهر «تب » باستانی پایتخت آن بود، این ناحیه در بیابانی قرار دارد که از شرق بغرب
تبائینلغتنامه دهخداتبائین . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار از بخش شهرری شهرستان تهران که در پانزده هزارگزی جنوب باختری ری و دوهزارگزی کهریزک وراه قم قرار دارد. آب آن از قنا
بخاردیکشنری عربی به فارسیبخار , دمه , بخار اب , بخار دادن , بخار کردن , مه , تبخير کردن يا شدن , بخور دادن , چاخان کردن