تبتیللغتنامه دهخداتبتیل . [ ت َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || از دنیا بریدن . (زوزنی ). دل از دنیا بریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ ج
تبطیللغتنامه دهخداتبطیل . [ ت َ ] (ع مص ) عاطل کردن چیزی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ضایع کردن چیزی و ضد اقامه ٔ آن . (از قطر المحیط) : و عظیم تر مشکل بر اهل تقلید، و تب
تبجیل کردنلغتنامه دهخداتبجیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احترام کردن و گرامی داشتن . (ناظم الاطباء) : ایشان وی را تبجیل کردند و بجایی فرودآوردند و نزلهای گران فرستادند. (تاریخ بی
تبتللغتنامه دهخداتبتل . [ ت َ ب َت ْ ت ُ ] (ع مص ) بریده گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطلق بریدن . (فرهنگ نظام ). || انقطاع و انفصال از دنیا. (از قطر ال
تبتیلغتنامه دهخداتبتی . [ ت َب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب دربخش مرکزی شهرستان شوشتر که در 11هزارگزی جنوب شوشتر و کنار راه اتومبیل رو شوشتر به بند قیر واقع است . دش
تبتیلغتنامه دهخداتبتی . [ ت ِب ْ ب َ / ت ُب ْ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به تبت که شهری است در کوهستان جنوب (کذا) هندوستان قریب کشمیر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). منسوب به تبت مانند م
تبتیتلغتنامه دهخداتبتیت . [ ت َ ] (ع مص ) توشه دادن کسی را. || نیک بریدن چیزی را. || بَت ّ یعنی طیلسان دادن کسی را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و منه حدیث علی رضی اﷲ عنه لق
دل بریدنلغتنامه دهخدادل بریدن . [ دِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) دست کشیدن . دل کندن . دل برداشتن . قطع علاقه کردن : چو فرزند شایسته آمد پدیدز مهر زنان دل بباید برید. فردوسی .فروافکند سوی ف
بتللغتنامه دهخدابتل . [ ب َ ] (ع مص ) قطع و بتول از آن گرفته شده است . (ترجمان القرآن جرجانی ). بریدن . (از المنجد) (آنندراج ). جدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بریدن و جدا کرد
بتلةلغتنامه دهخدابتلة. [ ب َ ل َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را و منه طلقها بتلة، جدا کردن آن را از غیرو ممتاز ساختن . (منتهی الارب ). جدا کردن . (آنندراج ).و رجوع به بَتِل و تبتیل شود
بریدنلغتنامه دهخدابریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترا
انقطاعلغتنامه دهخداانقطاع . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) فروماندن در راه از قافله . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : انقطع به (مجهولاً). (از ناظم الاطباء). || سپری شدن آب چاه . (منت