تبتللغتنامه دهخداتبتل . [ ت َ ب َت ْ ت ُ ] (ع مص ) بریده گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطلق بریدن . (فرهنگ نظام ). || انقطاع و انفصال از دنیا. (از قطر ال
تبتلفرهنگ مترادف و متضاد۱. دنیاگریزی، از جهانبریدن، از مردم بریدن، اعراض از عالم، ترکازدواج کردن ۲. انقطاع (از دنیا و مردم)
تبطللغتنامه دهخداتبطل . [ ت َ ب َطْ طُ ] (ع مص ) شجاع و دلیر گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تشجع. (اقرب الموارد). || بطالت دوست شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ||
تاتلیلغتنامه دهخداتاتلی . [ ت ِ ] (اِ) سفره و دستار خوان را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). دستار خوان باشد. (فرهنگ جهانگیری ). دستر خوان . ساروق : چو خوردم تاتلی برداشت
تبخلصلغتنامه دهخداتبخلص . [ ت َ ب َ ل ُ ](ع مص ) تبخلص لحم ؛ سطبری و بسیار شدن آن . (از قطر المحیط). تبخضل . (ناظم الاطباء). رجوع به تبخضل شود.
تباللغتنامه دهخداتبال . [ ت َب ْ با ] (ع ص ) صاحب توابل وفروشنده ٔ آن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تابل فروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تابل فروش و دیگ افزارفروش . (نا
عفةلغتنامه دهخداعفة. [ ع ِف ْ ف َ ] (ع اِمص ) عفت . ترک شهوات در هر چیز، و در بین نصرانیان بیشتر بر ترک شهوات بدنی و پاکیزگی جسد و «تبتل » اطلاق شود. (از اقرب الموارد). پارسائی
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن حسن بن رافع الکواشی الموصلی المفسر الفقیه الشافعی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بامام موفق الدین . صاحب طبقات از ذهبی آرد که :ا
متبتللغتنامه دهخدامتبتل . [ م ُ ت َ ب َت ْ ت ِ ] (ع ص ) برنده از ماسوای خدا. (آنندراج ) (منتهی الارب ).کسی که به خدا بگرود و از ماسوای آن ببرد. (ناظم الاطباء). || آن که از زنان ب
سلوکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب مال، عروج، معراج، سیرالیالله، سفرالیالله، تعالی، تکامل، وصال سیر انسان در مراتب وجود مراتب شهود و یقین، مدارج سلوک، تبتّل، محو، فنا، ازخودرهایی، ش