تباهی آوردنلغتنامه دهخداتباهی آوردن . [ ت َ وَ دَ ] (مص مرکب ) فساد انداختن : شه چو ظالم بود نپاید دیرزود گردد بر او مخالف چیررخنه در پادشاهی آرد ظلم در ممالک تباهی آرد ظلم .سنایی .
تباهیلغتنامه دهخداتباهی . [ ت َ ] (حامص ) نابودی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || فساد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) (دهار) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خرابی . (ناظم الاطباء). خراب ب
تباهیلغتنامه دهخداتباهی . [ ت َ ] (ع مص ) (از «ب هَ و») بایکدیگر فخر نمودن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || با یکدیگر مع
تباهیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدی، ردائت، فتنه، فساد ≠ نیکی ۲. خرابی، ویرانی ≠ آبادی، عمران ۳. انهدام، خسار، عنت، نابودی، نیستی، هدم ۴. آشفتگی، پریشانی، نابسامانی
تباهیدیکشنری فارسی به انگلیسیblight, death, decay, declination, degeneration, destruction, devastation, dirt, lesion, perversity, ruin, ruination, shipwreck, smashup, taint, ulcer
ادغاللغتنامه دهخداادغال . [ اِ ] (ع مص ) در جای درخت ناک درآمدن و پنهان شدن در وی . || تباهی آوردن در کاری . تباهی و فساد در کاری آوردن . (مؤید الفضلاء). داخل کردن در کار چیزی ر
رخنه زدنلغتنامه دهخدارخنه زدن . [ رَ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) به درازا شکافتن . نقب زدن . (یادداشت مؤلف ). رخنه کردن : یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش بر زنخ پیلغوش رخنه زد و بشکلی
رغشلغتنامه دهخدارغش . [ رَ ] (ع مص ) فتنه انگیختن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تباهی وارد آوردن ، گویند: لاترغش علینا؛ فتنه مینگیز برما و تباهی مریز. (ناظم الاطباء) (
هیشلغتنامه دهخداهیش . [هََ ] (ع مص ) تباهی افکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جنبیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || برانگیختن . || برانگیخته شدن . (منتهی ال
ارتثاءلغتنامه دهخداارتثاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خلط کردن . || ارتثاء در رای ؛ اختلاط آن . تباهی در عقل . فساد آوردن در رأی و تدبیر. || شوریده شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). ارتثاء ا