تبانی کردنفرهنگ مترادف و متضادتوطئه کردن، دسیسه چیدن، دسیسهچینی کردن، ساختوپاخت کردن، توطئهگری کردن، همدستی کردن، همدستشدن
تباهی کردنلغتنامه دهخداتباهی کردن . [ ت َ ک َ دَ] (مص مرکب ) فاسد کردن و خراب کردن . (ناظم الاطباء).افساد. فساد کردن . مرتکب عمل قبیح شدن : هوای او بدلم بر همه تباهی کردهوای خوبان جست
ساختوپاخت کردنفرهنگ مترادف و متضادبندوبست کردن، تبانی کردن، توطئه کردن، دسیسه چیدن، زدوبند کردن، سازش کردن
colludeدیکشنری انگلیسی به فارسیمحکوم کردن، ساخت وپاخت کردن، تبانی کردن، توطئه چیدن، سازش کردن، سر یکی کردن
توطئه کردنفرهنگ مترادف و متضاددسیسه کردن، ساختوپاخت کردن، تبانی کردن، اسبابچینی کردن، مقدمه چیدن، مقدمهچینی کردن
سازش کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته کردن، مصالحه کردن، ساختن، امتیاز دادن، زیر بار (چیزی) رفتن، کوتاه آمدن، راه آمدن، مدارا کردن، شُل گرفتن، تقسیم کردن موافقت کردن، پذی
دَسْ داْدَگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی آشتی کردن ، صلح کردن ، معامله کردن ، کنار آمدن ، همدستی ، تبانی کردن