تبائیدلغتنامه دهخداتبائید. [ ت ِ ] (اِخ ) در قسمت های جنوبی مصر قدیم که امروز «صعید» نامیده میشود و شهر «تب » باستانی پایتخت آن بود، این ناحیه در بیابانی قرار دارد که از شرق بغرب
تائیدنلغتنامه دهخداتائیدن . [ دَ ] (مص ) صبر کردن و از این مصدر جز بتا صیغه ٔ مفرد امر حاضر دیده نشده است . رجوع به بتائیدن شود : تکاپوی مردم بسود و زیان بتاء و مگر [ د ] هرسویی ت
تبائینلغتنامه دهخداتبائین . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار از بخش شهرری شهرستان تهران که در پانزده هزارگزی جنوب باختری ری و دوهزارگزی کهریزک وراه قم قرار دارد. آب آن از قنا
تبائینلغتنامه دهخداتبائین . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) ته بائین ، مأخوذ از فرانسه و در کتابهای علمی مصطلح است . از آلکالوئیدهایی است که از تریاک گیرند، دارویی است که اثر تشنج آور آن
تبادیدلغتنامه دهخداتبادید. [ ت َ ] (ع ص ) (از «ب دد») اتباع ابادیداست : دهبوا تبادید و ابادید؛ رفتند پریشان و متفرق .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ابادید شود.
تباسیدنلغتنامه دهخداتباسیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) همریشه ٔ تبسیدن ، تفسیدن و تابیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). از حرارت گرمابیخود شدن و بیشعور گردیدن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا)
استاسلغتنامه دهخدااستاس . [ اِ] (اِخ ) شاعر لاطینی ، مولد ناپل . وی مؤلف «تبائید» و «سیلوها» است . سبک اودقیق و روشن ولی غالباً مصنوع است . (40 - 96 م .).
تبلغتنامه دهخداتب . [ ت ِ ] (اِخ ) از بزرگترین شهرهای قدیمی مصر علیا که پایتخت یازدهمین و دوازدهمین سلسله ٔ سلاطین مصر (3100-1700 ق . م .) و نیز پایتخت هفدهمین تا بیستمین سلسل
تائیدنلغتنامه دهخداتائیدن . [ دَ ] (مص ) صبر کردن و از این مصدر جز بتا صیغه ٔ مفرد امر حاضر دیده نشده است . رجوع به بتائیدن شود : تکاپوی مردم بسود و زیان بتاء و مگر [ د ] هرسویی ت
تبائینلغتنامه دهخداتبائین . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار از بخش شهرری شهرستان تهران که در پانزده هزارگزی جنوب باختری ری و دوهزارگزی کهریزک وراه قم قرار دارد. آب آن از قنا
تبائینلغتنامه دهخداتبائین . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) ته بائین ، مأخوذ از فرانسه و در کتابهای علمی مصطلح است . از آلکالوئیدهایی است که از تریاک گیرند، دارویی است که اثر تشنج آور آن