تایبادیلغتنامه دهخداتایبادی . (اِخ ) تایب آبادی ، زین الدین ابوبکر تایبادی . در علوم ظاهری شاگرد نظام الدین هروی بود و از شیخ الاسلام احمد النامقی تربیت روحانی یافت و ملازمت تربت م
تایبادیلغتنامه دهخداتایبادی . (ص نسبی ) منسوب است به تایباد. رجوع به تایباد و تایب آبادی و ماده ٔ بعد شود.
تایابادیلغتنامه دهخداتایابادی . (اِخ )ابراهیم بن محمد تایابادی مکنی به ابوالعلاء فقیه و پیشوای کرامیة بود. حافظ ابوالقاسم علی بن الحسن بن هبةاﷲ دمشقی و دیگران از وی روایت کرده اند.
تایابادیلغتنامه دهخداتایابادی .(ص نسبی ) منسوب به تایاباد است . رجوع به تایاباد و تایابادی ابراهیم بن محمد و رجوع به تایب آبادی شود.
تایبادلغتنامه دهخداتایباد. (اِخ )قریه ای است از باخرز و از آن جا است عارف مرشد شیخ زین الدین پیر امیر تیمور صاحب قران ، و اصل در آن تایب آباد بوده و تایباد مخفف آن است . (انجمن آر
تابانیلغتنامه دهخداتابانی . (حامص ) (از: تابان ) درخشانی . (آنندراج ). ملاسة. خلوقه . خلاقه . خلقه . دفص . (منتهی الارب ). تلألؤ : لعل را زآن هست گنج مقتبس سنگ را گرمی و تابانی
تابانیدنلغتنامه دهخداتابانیدن . [ دَ ] (مص ) تاب دادن . پیچ دادن . || به تابش داشتن . به تافتن داشتن . || گرم کردن تنور و غیره .
زین الدینلغتنامه دهخدازین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) تایبادی . والی ملک ولایت و هادی راه هدایت درزمان ملوک کرت بوده ، امیر تیمور به وی ارادت داشته در توزک تیموری که آن کتابی است ب
تایب آبادیلغتنامه دهخداتایب آبادی . [ ی ِ ] (اِخ ) زین الدین ابوبکر تایب آبادی . رجوع به تایبادی شود.
ظهیرالدینلغتنامه دهخداظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) صوفی جامع بوده است میان علوم ظاهری و باطنی و مولانا زین الدین تایبادی میفرمود که در زیر طاس فلک مثل ظهیرالدین کسی دیگر نمیدانم
تایبادلغتنامه دهخداتایباد. (اِخ )قریه ای است از باخرز و از آن جا است عارف مرشد شیخ زین الدین پیر امیر تیمور صاحب قران ، و اصل در آن تایب آباد بوده و تایباد مخفف آن است . (انجمن آر
عمادالدین زوزنیلغتنامه دهخداعمادالدین زوزنی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ زو زَ ] (اِخ ) از شعرای قرن هشتم هَ . ق . مشهور به عماد زوزنی و ملک عماد خوافی زوزنی . وی از شعرای عهد سلاجقه و مداح طغان شا