تایادلغتنامه دهخداتایاد. (اِخ ) مصحف تایاباد، تایاباذ، تایباد و تایب آباد است . رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 337 و تایاباد و تایباد و تایب آباد شود.
تایادوسلغتنامه دهخداتایادوس . (اِخ ) برادر و سپهسالار امپراطور روم و سفیر وی به ایران در دوران پادشاهی خسروپرویز. این نام در شاهنامه تصحیف شده و بصورت «نیاطوس » ضبط گردیده .محمد مع
تایابادلغتنامه دهخداتایاباد. (اِخ ) تایاباذ، قریه ای در بوشح از اعمال هرات . (انساب سمعانی ورق 102 ب ) (معجم البلدان ج 2 ص 357). در مرآت البلدان ج 1 ص 337 این کلمه به تصحیف تایاد آ
تایابادیلغتنامه دهخداتایابادی . (اِخ )ابراهیم بن محمد تایابادی مکنی به ابوالعلاء فقیه و پیشوای کرامیة بود. حافظ ابوالقاسم علی بن الحسن بن هبةاﷲ دمشقی و دیگران از وی روایت کرده اند.
تایابادیلغتنامه دهخداتایابادی .(ص نسبی ) منسوب به تایاباد است . رجوع به تایاباد و تایابادی ابراهیم بن محمد و رجوع به تایب آبادی شود.
تایادوسلغتنامه دهخداتایادوس . (اِخ ) برادر و سپهسالار امپراطور روم و سفیر وی به ایران در دوران پادشاهی خسروپرویز. این نام در شاهنامه تصحیف شده و بصورت «نیاطوس » ضبط گردیده .محمد مع
تئودزیوسلغتنامه دهخداتئودزیوس . [ ت ِ ءُ دُ ] (اِخ ) تئودسیوس . تایادوس . نیاطوس . رجوع به تایادوس شود.
تایابادلغتنامه دهخداتایاباد. (اِخ ) تایاباذ، قریه ای در بوشح از اعمال هرات . (انساب سمعانی ورق 102 ب ) (معجم البلدان ج 2 ص 357). در مرآت البلدان ج 1 ص 337 این کلمه به تصحیف تایاد آ
جامه دریدنلغتنامه دهخداجامه دریدن . [ م َ / م ِ دَ دَ ] (مص مرکب ) پیراهن پاره کردن . لباس پاره کردن : چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش ببستان جامه ٔ زربفت بدریدند خوبانش .