تاژلغتنامه دهخداتاژ. (اِ) خیمه . (لغت فرس اسدی ) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ سروری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ ضیاء) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). چادر
تاژلغتنامه دهخداتاژ. (اِخ ) تاجه ، شطی است به اسپانیا و پرتقال که نواحی «ارنجویس « » طلیطله » و «طلیبره » را مشروب می سازد و به اقیانوس اطلس می ریزد. رجوع به «تاجه » (رود) شود.
تاژفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخیمه؛ چادر: ◻︎ خسرو غازی آهنگ بخارا دارد / زده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۱۱).
تاجلغتنامه دهخداتاج . (اِ) کلاه جواهرنشان که سلاطین بر سر می گذارند. (فرهنگ نظام ). افسر و آن چیزی است که برای پادشاهان با زر و جواهر سازند. (از منتهی الارب ). آن است که بطور ک
تاجلغتنامه دهخداتاج . (اِخ ) (الَ ...) ابن الفرکاح . وی یکی از مشاهیر دوران خلیفه ٔ الحاکم بامراﷲ بود. رجوع به تاریخ خلفاء ص 321 شود.
تاجلغتنامه دهخداتاج . (اِخ ) (الَ ...) ابن بنت الاعز. از مشاهیر دوران خلیفه الحاکم بامراﷲ. سیوطی نام ویرا در ذیل احوال الحاکم بامراﷲ بدینسان آرد: در سال 663 هَ . ق . در کشور مص
تاجلغتنامه دهخداتاج . (اِخ ) (الَ ...) ابن میسر المورخ . وی از مشاهیر زمان الحاکم بامراﷲ بوده . رجوع به تاریخ خلفاء ص 321 شود.
تاجلغتنامه دهخداتاج . (اِخ ) (الَ ...) اسماعیل بن ابراهیم بن قریش المخزومی المصری محدث . وی از جعفر الهمدانی و ابن المقیر روایت کند و در رجب سال 694 هَ . ق . در گذشت . رجوع به
تاژیکلغتنامه دهخداتاژیک . (ص ، اِ) تاجیک : طایربوقا رابا لشکری از مغول و تاژیک به محاصره ٔ آن بگذاشت . (تاریخ جهانگشای جوینی ). رجوع به تاجیک و تازیک شود.
تاژسلغتنامه دهخداتاژس . [ ژِ ] (اِخ ) دختر کوچک ژوپیتر که از مشتی خاک پدید آمده و بنابر روایات قدیم ، مردم «اتروریا» را غیب گویی آموخت . (تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ترجمه ٔ نصراﷲ
تاژبانلغتنامه دهخداتاژبان . (اِخ ) دهی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقع در 24هزارگزی جنوب باختر بانه ، یکهزارگزی رودخانه ٔ بانه . کوهستانی ، سردسیر، دارای 80 ت
تاژکلغتنامه دهخداتاژک . [ ژَ ] (اِ) فرهنگستان این کلمه را برابر فلاژل فرانسه (رشته ٔ دراز و باریک ) وضعکرده است . رجوع به جانورشناسی تألیف اسماعیل آزرم ص 23، 38، 60، 65، 68 و 7
تاژانلغتنامه دهخداتاژان . (اِخ ) دهی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 16هزارگزی باختر بانه ، کنار رودخانه ٔ شیوه . کوهستانی ، سردسیر، و 200 تن سکنه دارد.
تاژیکلغتنامه دهخداتاژیک . (ص ، اِ) تاجیک : طایربوقا رابا لشکری از مغول و تاژیک به محاصره ٔ آن بگذاشت . (تاریخ جهانگشای جوینی ). رجوع به تاجیک و تازیک شود.
تاژسلغتنامه دهخداتاژس . [ ژِ ] (اِخ ) دختر کوچک ژوپیتر که از مشتی خاک پدید آمده و بنابر روایات قدیم ، مردم «اتروریا» را غیب گویی آموخت . (تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ترجمه ٔ نصراﷲ
تاژبانلغتنامه دهخداتاژبان . (اِخ ) دهی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقع در 24هزارگزی جنوب باختر بانه ، یکهزارگزی رودخانه ٔ بانه . کوهستانی ، سردسیر، دارای 80 ت
تاژکلغتنامه دهخداتاژک . [ ژَ ] (اِ) فرهنگستان این کلمه را برابر فلاژل فرانسه (رشته ٔ دراز و باریک ) وضعکرده است . رجوع به جانورشناسی تألیف اسماعیل آزرم ص 23، 38، 60، 65، 68 و 7
تاژانلغتنامه دهخداتاژان . (اِخ ) دهی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 16هزارگزی باختر بانه ، کنار رودخانه ٔ شیوه . کوهستانی ، سردسیر، و 200 تن سکنه دارد.