تاچهلغتنامه دهخداتاچه . [ چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) (از: «تا»، عدل و لنگه و تنگ + «چه »، ادات تصغیر تای کوچک . لنگه ٔ خرد. یک لنگه از خورجین . یک لنگه ٔ کوچک از باری . جوالی کوچک نیم
تاچهفرهنگ انتشارات معین(چِ) (اِمصغ .) یک لنگه از خورجین ، جوال ، کیسه ای بزرگ که بر پشت چهارپایان برای حمل بار قرار دهند.
مهرهلغتنامه دهخدامهره . [م ُ رَ / رِ ] (اِ) هرچیز گرد. مطلق گلوله و گرد. هرچیز مدور. هرچیز کروی شکل . ساچمه . گلوله : بفرمود تا گرد بگداختندز آهن یکی مهره ای ساختند. فردوسی (شاه
خورلغتنامه دهخداخور. [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) هور. خورشید. آفتاب . مهر. شارق . شمس . ذُکاء. بیضا. بوح . یوح . عجوز. تبیراء. غزاله . لولاهه . ابوقابوس . حورجاریه . اختران شاه . لیو
گاومیشلغتنامه دهخداگاومیش . (اِ مرکب ) نوعی از گاوهای بزرگ که در سواحل دریا و رودها زندگی کنند. (حاشیه ٔ برهان قاطع). جانوری است از جنس گاو. (آنندراج ). جاموس معرب آن است . (دهار)
درافتادنلغتنامه دهخدادرافتادن . [ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) حادث شدن . اتفاق افتادن . روی دادن : تا یک روز به هرات بودم ، مهمی بزرگ در شب درافتاد. (تاریخ بیهقی ). || افتادن . واقع شدن :
طیانلغتنامه دهخداطیان . [ طَی ْ یا ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن یوسف بن اسحاق السخی (ظ: الشیخی ) الطیان الشاعر بالعجمیة. وی اهل قریه ٔ شیخ بوده . بیشتر اشعار او در سحق و مطا