تاپولغتنامه دهخداتاپو. (اِ) بصفاهانی ظرفی را گویند که از گل ساخته باشند و در آن گندم و نان و امثال آن کنند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). خمره ای از گل نپخته ، خمره ٔ گل خام
تاپوگویش بختیاریتاپو، مخزن گِلى مخصوص ذخیرهسازى آردوغلاتبهشکلمکعبیامکعبمستطیل داراى چهارسطح جانبى و دو سطح زیرین و زبرین از کاهگل به قطر 2 تا 3 سانتیمتر ساخته مىشود. سوراخبزرگى
چکچاکلغتنامه دهخداچکچاک . [ چ َ ] (اِ صوت ) صدا و آواز پی در پی زدن گرز و شمشیر و امثال آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). آواز ضرب گرز و شمشیر که از پی هم زنند. (جهانگیری ). آواز گرز
تاپ ساکلغتنامه دهخداتاپ ساک . (اِخ ) شهری بود بر کنار فرات :... قشون کورش براه افتاده و در سه روز پانزده فرسنگ راه پیموده بشهر بزرگ و غنی تاپ ساک که در کنار فرات واقع بوده رسید. (ت
اردشیر دوملغتنامه دهخدااردشیر دوم . [ اَ دَ / دِ رِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (هخامنشی ) اسم این پادشاه را چنین نوشته اند: در کتیبه های هخامنشی به پارسی قدیم اَرْت َ خْشَثْرَ، در توریة (کتاب ع