تأهیللغتنامه دهخداتأهیل . [ ت َءْ ] (ع مص ) سزای چیزی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). سزاوار کردن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اهل قرار دادن کسی را. (از اقر
تافیلالتلغتنامه دهخداتافیلالت . [ ل ِ ] (اِخ ) ولایتی به مغرب ، مرکز قدیمی آن سجلماسه ، و آن زادگاه اشرف علویین فیلالیین است که تا امروز در آنجا حکومت دارند. (از المنجد). قسمتی از م
تاقیللغتنامه دهخداتاقیل . (اِخ ) نام قومی است : ...که بدان ناحیه کسهااند بسیار، مر آن قوم را که تارس و تاقیل خوانند و با این جابلق و جابلس بتعصب است (اند) و همیشه با ایشان شب و ر
حاکم بامر الغتنامه دهخداحاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکر
تافیلالتلغتنامه دهخداتافیلالت . [ ل ِ ] (اِخ ) ولایتی به مغرب ، مرکز قدیمی آن سجلماسه ، و آن زادگاه اشرف علویین فیلالیین است که تا امروز در آنجا حکومت دارند. (از المنجد). قسمتی از م