تأمیلغتنامه دهخداتأمی . [ ت َءَم ْ می ] (ع مص ) خریدن کنیزک . (زوزنی ). کنیزک گرفتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تعقیبی تیمیteam pursuitواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست با قواعد مسابقة تعقیبی که در آن دو تیم سه یا چهار نفره با هم رقابت میکنند
دویستمتر تیمیteam sprintواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست که در آن تیمهای سهنفره، دوبهدو، سه دور مسیر راهه/پیست را طی میکنند؛ برنده تیمی است که در مدت زمان کمتری کار را خاتمه میدهد
یتامیلغتنامه دهخدایتامی . [ ی َ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ یتیم . (اقرب الموارد) (دهار) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ایتام . یَتَمَة. مَیتَمَة. یتائم . (از اقرب الموارد). یتیمان : ولدان یتامی یکسر دست بی پدری بر سر. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و رجوع به یتیم شود.
يَتَامَىٰفرهنگ واژگان قرآنيتيمان (کلمه "يتامي" جمع يتيم است ، که بمعناي کودک پدر مرده است ، و به کودکي که مادرش مرده باشد ، يتيم نميگويند ، بعضي گفتهاند : يتيم در انسانها از طرف پدر ، و در ساير حيوانات از طرف مادر است)
تامیریسلغتنامه دهخداتامیریس . (اِخ ) یا «تامیراس » شاعر و موسیقی دان افسانه های یونان که نسبت به خدایان بی اعتنایی کرد ولی مغلوب گشت و بینایی خود را از دست داد.
تاميندیکشنری عربی به فارسیپشتگرمي , اطمينان , دلگرمي , خاطرجمعي , گستاخي , بيمه(مخصوصا بيمه عمر) , تعهد , قيد , گرفتاري , ضمانت , وثيقه , تضمين , گروي , هم بر , پهلو به پهلو , متوازي , پرداخت غرامت , تاوان پردازي , جبران زيان , بيمه , حق بيمه , پول بيمه
تأمیتلغتنامه دهخداتأمیت . [ ت َءْ ] (ع مص ) اندازه کردن و تخمین زدن . (از اقرب الموارد). اندازه کردن و حزر نمودن . (از ناظم الاطباء).
تأمیدلغتنامه دهخداتأمید. [ ت َءْ ] (ع مص ) بیان کردن غایت و حد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تأمیرلغتنامه دهخداتأمیر. [ ت َءْ ] (ع مص ) به امارت گماردن . (از تاج العروس ج 3 ص 21). امیر کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). فرمانده کردن . (دهار). امارت دادن کسی را بر قوم . (آنندراج ) (منتهی الارب ). امارت دادن .(از اقرب ال
تأمیللغتنامه دهخداتأمیل . [ ت َءْ ] (ع مص ) بیوسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). امید داشتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (زوزنی ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). || بیوس افکندن کسی را. (تاج المصادر بیهقی ). به امید افکندن کسی را. (زوزنی ). امید دادن .(زوزنی ) (فرهنگ نظام ) <span cla
تأمیلاًلغتنامه دهخداتأمیلاً. [ ت َءْ لَن ْ ] (ع ق )بعنوان تأمیل . از روی امیدداری : رسل بجانب رکن الدین بشیراً و نذیراً تأمیلاً و تحذیراً، متواتر فرمود. (جهانگشای جوینی ). رجوع به تأمیل شود.
متأمیلغتنامه دهخدامتأمی .[ م ُ ت َ ءَم ْ می ] (ع ص ) کنیزک گیرنده . (آنندراج ). خریدار کنیز. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأمی شود.
مستأمیلغتنامه دهخدامستأمی .[ م ُ ت َءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استئماء. کنیزک گیرنده . (منتهی الارب ). آنکه کسی را به کنیزی گیرد. (اقرب الموارد). و رجوع به استئماء و استیماء شود.