تأزیرلغتنامه دهخداتأزیر. [ ت َءْ ](ع مص ) ازار پوشانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی را ازار بربستن . (تاج المصادر بیهقی ). پوشاندن . (از اقرب الموارد) (از قط
تاخیرهلغتنامه دهخداتاخیره . [ رَ / رِ ] (اِ) بخت و طالع و سرنوشت را گویند و بمعنی نصیب و قسمت و آنچه بر آن زایند و برآیند هم هست ، چنانکه گویند «تاخیره ٔ تو چنین بود» یعنی طالع تو
تازرتلغتنامه دهخداتازرت . [ ] (اِ) نوعی ماهی بمغرب . (از دزی ج 1 ص 138). ابن بطوطه در رحله آرد: مردم [ جزیره ٔ طیر واقع در خلیج فارس ] بامداد و شام نوعی ماهی شکار می کردند که به
مؤزرلغتنامه دهخدامؤزر. [ م ُ ءَزْ زَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تأزیر. رجوع به تأزیر شود. || نصر مؤزر؛ یاری و اعانت کافی و بسیار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنن-دراج )
مؤزرلغتنامه دهخدامؤزر. [ م ُ ءَزْ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأزیر. ازارپوشیده . آنکه بدن خود را به ازار می پوشاند. (ناظم الاطباء). رجوع به تأزیر شود. ازارپوشاننده . (آنندراج )
کلاپشتلغتنامه دهخداکلاپشت . [ ک ُ پ ُ ] (اِ مرکب ) جامه ای باشد سیاه و سبز که آن را از پشم گوسفند بافند و بیشتر مردم گیلان و مازندران پوشند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشید
تاخیرهلغتنامه دهخداتاخیره . [ رَ / رِ ] (اِ) بخت و طالع و سرنوشت را گویند و بمعنی نصیب و قسمت و آنچه بر آن زایند و برآیند هم هست ، چنانکه گویند «تاخیره ٔ تو چنین بود» یعنی طالع تو