تأدیلغتنامه دهخداتأدی . [ ت َ ءَدْ دی ] (ع مص ) (از «أدو») گرفتن برای دفع حادثه ٔ زمانه ادوات و اسباب آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ساز روزگار فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
تأدیلغتنامه دهخداتأدی . [ ت َ ءَدْ دی ] (ع مص ) (از «أدی ») رسیدن به چیزی و رسانیدن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). رسانیدن ، چنانکه حقی یا خبری را به کسی : تأدیت الیه من حقه ؛ رسانیدم او را حق وی . تأدی الیه الخبر؛ رسید به وی خبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تأذیلغتنامه دهخداتأذی . [ ت َ ءَذْ ذی ] (ع مص ) آزرده شدن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). رنج کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اذیت دیدن . (فرهنگ نظام ). رنجش . رنجیدن . رنجیدگی . رنج بردن .
تادیزهلغتنامه دهخداتادیزه . [ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء بخارا، و تادیزی منسوب بدانجاست . (معجم البلدان ) (انساب سمعانی برگ 102 «ب »).
تادیزیلغتنامه دهخداتادیزی . [زی ی ] (اِخ ) ابوعلی حسن بن ضحاک بن مطربن هناد تادیزی بخاری . وی از اسباطبن یسع روایت کند و ابوبکر محمدبن حسن مقری از او روایت دارد. وی به شعبان 326 هَ . ق . درگذشت . رجوع به معجم البلدان (تادیزه ) و انساب سمعانی برگ <span class="hl
متأدیلغتنامه دهخدامتأدی .[ م ُ ت َ ءَدْ دی ] (ع ص ) مهیا شده و حاضر شده و آماده و مرتب و آراسته . (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ) (ازفرهنگ جانسون ). رسنده . واصل . || اداشده وپرداخته . (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ) (از فرهنگ جانسون ). || رساننده . و رجوع به تأدی شود.
بی خویشتنیلغتنامه دهخدابی خویشتنی . [ خوی / خی ت َ ] (حامص مرکب ) بیهوشی . مدهوشی . بیخودی : ... و قفای آن بی خویشتن بباید خورد. (سندبادنامه ). هرچند خاطر برگماشتم هیچ معلوم نمیگردد که باعث و داعی او در این بی خویشتنی چه بوده است . (سندبادنا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خاندان اصلا ترسا بودند و گویند یونس معروف بلبابه بود و شغل حجامی داشت و بعضی گفته اند مادر ایشان لبابه نام داشت . ووفات
تأدیةلغتنامه دهخداتأدیة. [ ت َءْ ی َ ] (ع مص ) گزاردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). گزاردن وام و فریضه و آنچه بدان ماند. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ادا کردن . رسانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (غیاث اللغات ).
تأدیب کردنلغتنامه دهخداتأدیب کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرهختن و ادب آموختن و تربیت کردن و طریقه ٔ نیک آموختن . || سیاست و تنبیه کردن . (ناظم الاطباء). || در این بیت بمعنی منزه و پاک ساختن :به آب اندام را تأدیب کردندنیایش خانه را ترتیب کردند.نظامی .
تأدیب نمودنلغتنامه دهخداتأدیب نمودن . [ ت َءْ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تأدیب کردن . || سرزنش کردن . || سزا دادن .
تأدیبلغتنامه دهخداتأدیب . [ ت َءْ ] (ع مص ) ادب آموختن کسی را. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ناظم الاطباء). ادب کردن . (تاج العروس ) (زوزنی ). ادب دادن . (آنندراج ). آموختن طریقه ٔ نیک . (ناظم الاطباء). تربیت نمودن . (فرهنگ نظام ) : بوسهل بروزگار گذشته
متأدیلغتنامه دهخدامتأدی .[ م ُ ت َ ءَدْ دی ] (ع ص ) مهیا شده و حاضر شده و آماده و مرتب و آراسته . (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ) (ازفرهنگ جانسون ). رسنده . واصل . || اداشده وپرداخته . (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ) (از فرهنگ جانسون ). || رساننده . و رجوع به تأدی شود.
مستأدیلغتنامه دهخدامستأدی . [ م ُ ت َءْ دا ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استیداء. آنکه مال وی را مصادره کرده و گرفته باشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئداء و استیداء شود.
مستأدیلغتنامه دهخدامستأدی . [ م ُ ت َءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیداء. رجوع به استئداء و استیداء شود. || مصادره کننده و گیرنده ٔ مال از کسی . || یاری و نصرت خواهنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).