تاولغتنامه دهخداتاو. (اِ) تاب . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 289). چه در لغت فارسی و
تاولغتنامه دهخداتاو. [ وِن ْ ] (ع ص ) نعت است از تَواء بمعنی هلاک شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). هلاک شونده . هالِک . (منتهی الارب ) (المنجد).
تاوفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. تابوطاقت: ◻︎ همی داد هر سال با سام ساو / که با وی بهرزمش نبُود هیچ تاو (فردوسی۲: ۱۵۹).۲. قدرت.
تاو کردنلغتنامه دهخداتاو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرم کردن . || بسلامتی نوشیدن شراب . (ناظم الاطباء).
تاولغتنامه دهخداتاو. (اِ) تاب . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 289). چه در لغت فارسی و