تاوان دادنلغتنامه دهخداتاوان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دادن غرامت و جریمه . جبران ضرر : یکی اسب پرمایه تاوان دهم مبادا که بر وی سپاسی نهم .فردوسی .از آن من آسان است که برجای دارم و اگر
تاوان دادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. جریمهدادن، جبران کردن، غرامت دادن، مابهازا پسدادن ۲. کفاره پس دادن ≠ تاوان گرفتن
تاوان پس دادنلغتنامه دهخداتاوان پس دادن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) غرامت دادن . || عوض دادن مهمانی و یا چیز دیگر را: فلان تاوان بکسی پس نمیدهد، یعنی همیشه دست بگیر دارد نه دست بده . رجوع به
توان دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، توان بخشیدن، توانمند کردن (ساختن)، تقویت کردن، اختیار دادن، اختیارات لازمه را دادن، تفویض کردن، مسلح کردن شارژ کردن، پُر کردن روشن کردن، راه انداخ
ترجمان دادنلغتنامه دهخداترجمان دادن . [ ت َ ج ُ دَ ] (مص مرکب ) تاوان دادن : گفتمش افراسیاب تیغ و گشتم منفعل خواندمش نوشیروان عدل و دادم ترجمان .ظهوری (از آنندراج ).
زیان دادنلغتنامه دهخدازیان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) خسارت وارد آوردن . || تاوان دادن . (ناظم الاطباء).
عوضدیکشنری عربی به فارسیکفاره دادن , جبران کردن , جلب کردن , خشم (کسي را) فرونشاندن , جلب رضايت کردن , تاوان دادن , پاداش دادن , عوض دادن , باز پرداخت کردن , باز پرداختن , هزينه کسي يا
remuneratesدیکشنری انگلیسی به فارسیجبران می شود، تاوان دادن، یاداش دادن به، ترقی کردن، پاداش دادن، سزا دادن