طاوانیلغتنامه دهخداطاوانی . (اِخ ) منسوب به طاوان . رجوع به طاوان شود. ابوبکر احمدبن محمدبن عبدالوهاب بن طاوان بزار واسطی طاوانی از مردم واسط. (انساب سمعانی برگ 364 «الف »).
تاوان داریلغتنامه دهخداتاوان داری . (حامص مرکب ) ضمانت . پذیرفتاری . ضمان . رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
تابانیلغتنامه دهخداتابانی . (حامص ) (از: تابان ) درخشانی . (آنندراج ). ملاسة. خلوقه . خلاقه . خلقه . دفص . (منتهی الارب ). تلألؤ : لعل را زآن هست گنج مقتبس سنگ را گرمی و تابانی
تابانیدنلغتنامه دهخداتابانیدن . [ دَ ] (مص ) تاب دادن . پیچ دادن . || به تابش داشتن . به تافتن داشتن . || گرم کردن تنور و غیره .
تارانیدنلغتنامه دهخداتارانیدن . [ دَ ] (مص ) تاراندن . پراکندن . فراری ساختن . دور کردن . با حرکتی یا عملی یا گفتاری کسی یا حیوانی را ترساندن و به رفتن واداشتن . چیزی را از هم پاشید
جریمهpenaltyواژههای مصوب فرهنگستانتاوانی که بر بازیکن یا تیم خطاکننده تحمیل میشود و بازیکن یا تیم حریف را در موقعیت کسب امتیاز قرار میدهد متـ . پنالتی
تاوان دادنلغتنامه دهخداتاوان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دادن غرامت و جریمه . جبران ضرر : یکی اسب پرمایه تاوان دهم مبادا که بر وی سپاسی نهم .فردوسی .از آن من آسان است که برجای دارم و اگر
توجیه کردنلغتنامه دهخداتوجیه کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ](مص مرکب ) موجه ساختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || توجیه کردن کلامی را؛ تأویل کردن آن . معنی به کلمه یا کلامی دادن . معنیی
زدرلغتنامه دهخدازدر. [ زِ دَ رِ ] (حرف اضافه + اسم ) مخفف ازدر. لایق . سزاوار. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ). لایق و سزاوار و درخور. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). لایق و سزاوار اس