تاهیس ماسادلغتنامه دهخداتاهیس ماساد. (اِخ ) بعقیده ٔ هرودوت یکی از ارباب انواع مورد ستایش سکاها و خدای دریاها بود. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 587 شود.
تائیسلغتنامه دهخداتائیس . (اِخ ) روسپی معروف یونانی که اسکندر را به آتش زدن تخت جمشید (پرس پلیس ) تشویق کرد. دیودور گوید: اسکندر جشن فتوحات خود را گرفته قربانیها برای خدایان کرد
تالیس تپرلغتنامه دهخداتالیس تپر. [ ] (اِ) بهندی برگ زرنب را گویند. رجوع به فهرست مخزن الادویه ص 302 و زرنب و تالیستر و تالیس شود.
تاکیسلغتنامه دهخداتاکیس . (اِخ ) قلعه ای در مرزهای بلاد روم است که سیف الدوله در آنجا غزا کرد. ابوالعباس صفری گوید:فما عصمت تاکیس ُ طالب عصمةو لاطمرت مطموة شخص هارب .(معجم البلدا
تالیسلغتنامه دهخداتالیس . (اِخ ) تلفظ ترکی تالس و ثالس و طالس ، یکی از حکمای هفتگانه . رجوع به تالس و ثالس و طالس و قاموس الاعلام ترکی شود.
تالیسلغتنامه دهخداتالیس . (اِ) بهندی درخت زرنب را گویند. رجوع به فهرست مخزن الادویه ص 302 و زرنب و تالیستر و تالیس پتر و تالیس تپر شود.
سکالغتنامه دهخداسکا. [ س َ ] (اِخ ) نام قومی مختلط که عنصر آریایی در آن غالب بود. این قوم درزمان هخامنشیان و پیش از آن در پیرامون ایران میزیسته اند. قوم سکا در ازمنه ٔ تاریخی ا
بیت الماللغتنامه دهخدابیت المال . [ ب َ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) بیت الاموال . (آنندراج ). خانه ای که مال غنیمت و مال متوفی بعد از ضبط در آن نگاه دارند. (غیاث ). || خزانه ٔ اسلام . (از ا
چایلغتنامه دهخداچای . (چینی ، اِ) معروف است و آن برگی باشد که از ختای آورند و جوشانیده مانند قهوه بخورند، منفعت بسیار دارد و مضرت شراب را دفع کند. (برهان ) (آنندراج ). معروف و
یأجوج و مأجوجلغتنامه دهخدایأجوج و مأجوج . [ ی َءْ ج ُ م َءْ ] (اِخ ) نوعی از خلقند، کسائی مهموز نمی داند هردو را الف زاید می گوید مشتق از یجج و مجج و در قرأت رؤبة آجوج به مد همزه و م
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب النحوی اللغوی الخراسانی . امام کوفیین در نحو و لغت . و ثقة و بادیانت . وی ایرانی و از موالی بنوشیب