تاهلغتنامه دهخداتاه . (اِ) عدد فرد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). عدد فرد را هم گفته اند که در مقابل جفت است . (برهان ). بمعنی تاه یعنی طاق که عدد فرد باشد. (آنندراج ) (انج
تاه کردنلغتنامه دهخداتاه کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تا کردن . خم کردن . لا زدن . دولا کردن . رجوع به «تا» و «تاه » شود.
تاهرتلغتنامه دهخداتاهرت . [ هََ ] (اِخ ) معجم البلدان آرد: «نام دو شهر است مقابل یکدیگر به اقصای مغرب که یکی را تاهرت قدیم و دیگری را تاهرت جدید گویند که بین آنها و مسیله 6 منزل
تاه کردنلغتنامه دهخداتاه کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تا کردن . خم کردن . لا زدن . دولا کردن . رجوع به «تا» و «تاه » شود.
تاهرتلغتنامه دهخداتاهرت . [ هََ ] (اِخ ) معجم البلدان آرد: «نام دو شهر است مقابل یکدیگر به اقصای مغرب که یکی را تاهرت قدیم و دیگری را تاهرت جدید گویند که بین آنها و مسیله 6 منزل
تاهرتیلغتنامه دهخداتاهرتی . [ هََ ] (اِخ ) احمدبن القسم بن عبدالرحمن تاهرتی مکنی به ابوالفضل . از او حافظ ابوعمربن عبدالبر روایت کند. (الانساب سمعانی ورق 102ب ).
تاهرتیلغتنامه دهخداتاهرتی . [ هََ ] (اِخ ) قاسم بن عبداﷲ از مشایخ صوفیه است . صحبت عمروبن عثمان و بکربن حماد را دریافت . (الانساب سمعانی ورق 102 ب ).
تاهرتیلغتنامه دهخداتاهرتی . [ هََ ](اِخ ) رسول پادشاه مصر به ایران . رجوع به ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 397 و 402 شود. سمعانی آرد: وی مردی فصیح و آشنا بعلوم اسماعیلیان بود. برای دعوت س