تانیلغتنامه دهخداتانی . (ع ص ) مقیم بجایی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دهقان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، تُنّاء. (منتهی الارب ).
تانیلغتنامه دهخداتانی . (ضمیر) (از تان + یای مجهول ) بهار در سبک شناسی آرد: در قزوین لهجه ای است که ضمایر متکلم معالغیر و جمع مخاطب و جمع مغایب را بشکل مان ، تان ، شان می آورند ولی در ادبیات ظاهراً بسیار نادر و شاذ است و بیشتر در نثر فارسی این ضمیر را در متکلم معالغیر و دوم شخص جمع بایاء مجهو
تانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. آهستگی، ایست، تاخیر، تمجمج، درنگ، طمانینه، کندی، مکث ۲. آهسته، کند، یواش ۳. آهستگی ۴. تاخیر ۵. سستی ۶. درنگ کردن، تاخیر کردن، سستی کردن
بالگروهheli team, helicopter teamواژههای مصوب فرهنگستانگروهی متشکل از نیروهای مجهز به تجهیزات رزمی که با استفاده از بالگرد ترابری میشوند
گروه رویارویی با پیشامدهای رایانهایcomputer incident response team, cyber incident response teamواژههای مصوب فرهنگستانگروهی متشکل از تحلیلگران امنیت رایانه که بهمنظور مهار و ریشهکنی و بازیابی آسیبهای ناشی از پیشامدهای امنیت رایانه گردهم آمده باشند اختـ . گروه روپر CIRT متـ . گروه رویارویی با پیشامدهای امنیت رایانهای computer security incident response team, CSIRT مرکز رویارویی با پیشامدهای رایانهای
دویستمتر تیمیteam sprintواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست که در آن تیمهای سهنفره، دوبهدو، سه دور مسیر راهه/پیست را طی میکنند؛ برنده تیمی است که در مدت زمان کمتری کار را خاتمه میدهد
تعقیبی تیمیteam pursuitواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست با قواعد مسابقة تعقیبی که در آن دو تیم سه یا چهار نفره با هم رقابت میکنند
گروه بازبینی باندchecker teamواژههای مصوب فرهنگستانگروه مسئول نگهداری علائم باند یا خزشراه یا پیشگاه
تانیزللغتنامه دهخداتانیزل . (اِ) از جمله ٔ اجسامی است که دارای خواص تانی ژن میباشد. رجوع به درمانشناسی دکتر عطایی ج 1 ص 479 و تانی ژن شود.
تانیستلغتنامه دهخداتانیست . (اِ) بلغت بربر خس الحمار ، رجل الحمام ، حالوما، کحلا، شنجار، شنگار، انقلیا، قالقس و حمیرا راگویند. رجوع به لکلرک ج 1 ص 456 و ج 2 ص 29</spa
تانیستارلغتنامه دهخداتانیستار. (اِ) اسم جرم فلک نهم در دساتیر آمده . (آنندراج ) (انجمن آرا). جسم آسمان نهم . (ناظم الاطباء).
تانی تنهلغتنامه دهخداتانی تنه . [ ت َ ن َ ] (اِ) کلماتی که برای استقامت وزن نغمات در وقت خوانندگی ابتدا بدان کنند. (آنندراج ) : دانستن معرفت به تانی تنه نیست اثبات ظهور ذات را بینه نیست در دل بجز از نور خدا هیچ مدان غیر از یک کس به خانه ٔ آینه نیست .<p
تانی ژنلغتنامه دهخداتانی ژن . [ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) یا «دی - آستیل آمین » در حقیقت اتر دیاسِتیک تانن است که بشکل گرد زردرنگ خاکستری بی بو و طعم یا با طعمی ترش یافت شود و در آب غیرمحلول و در اسیدها و محلولهای قلیایی حل میگردد. دارای 85 درصد تانن است و با آلبومین
تانیزللغتنامه دهخداتانیزل . (اِ) از جمله ٔ اجسامی است که دارای خواص تانی ژن میباشد. رجوع به درمانشناسی دکتر عطایی ج 1 ص 479 و تانی ژن شود.
داود السجستانیلغتنامه دهخداداود السجستانی . [ وو دُس ْ س َ ج ِ ] (اِخ ) صاحب صحاح است . (تاریخ گزیده ص 800).
دبستانیلغتنامه دهخدادبستانی . [ دَ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به دبستان . || شاگرد دبستان . شاگرد مکتب .طفل دبستان . طفل مکتب خانه . (برهان ). بچه مکتبی . سبق خوان . متکلم . دیسانی . (لغت محلی شوشتر) : شو گوش خرد برکش چون طفل دبستانی تا پیر مغان بینی در بلبله گردانی .<
دردستانیلغتنامه دهخدادردستانی . [ دَ س ِ] (حامص مرکب ) درد گرفتن . || به مجاز، غمخواری . به رنج و درد و غم دیگران رسیدن : دردستانی کن و درمان دهی تات رسانند به فرماندهی .نظامی .
دشتستانیلغتنامه دهخدادشتستانی . [ دَ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به دشتستان . متعلق به دشتستان . رجوع به دشتستان شود. || (اِ) (اصطلاح موسیقی ) نام آهنگی است . و رجوع به دشتی شود.
دلستانیلغتنامه دهخدادلستانی . [ دِ س ِ ] (حامص مرکب ) کار دلستان . حالت دلستان . چگونگی دلستان . دلبری . دلکشی . زیبایی .جذابیت : با این همه ناز و دلستانی خون شد جگرش ز مهربانی . نظامی .خون هزار وامق خوردی به دلفریبی دست از هزار ع