تامکلغتنامه دهخداتامک . [ م ِ ] (ع اِ) کوهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوهان بلند. ج ، توامک . (مهذب الاسماء): سنام تامک ؛ کوهان دراز و بلند. (ناظم الاطباء). || (ع ص ) نا
تامکسودلغتنامه دهخداتامکسود. [ م َ ] (اِ) بلغت بربر قدید است و آن گوشتی است که با نمک و یا با نمک و ادویه وسرکه درآمیزند و در آفتاب خشک کنند و آن را قدید نامند. (از دزی ج 1 ص 139)
تامکنتلغتنامه دهخداتامکنت . [ م َ ک َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک برقه بمغرب و این کلمه بربری است . (معجم البلدان ج 2 ص 354).
تامکسودلغتنامه دهخداتامکسود. [ م َ ] (اِ) بلغت بربر قدید است و آن گوشتی است که با نمک و یا با نمک و ادویه وسرکه درآمیزند و در آفتاب خشک کنند و آن را قدید نامند. (از دزی ج 1 ص 139)
تامکنتلغتنامه دهخداتامکنت . [ م َ ک َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک برقه بمغرب و این کلمه بربری است . (معجم البلدان ج 2 ص 354).