تامن ارنلغتنامه دهخداتامن ارن . [ ن َ اَ رُ ن َ ] (اِخ ) یکی از انهار (بیاه ) در غرب لوهاور. (ماللهند ص 129 س 9).
اسپی تامنلغتنامه دهخدااسپی تامن . [ اِ م ِ ] (اِخ ) سردار ایرانی که سِلُکوس دختر وی را بزنی کرد و بنام این سلسله ٔ سلوکیان بعدها سلسله ٔ مقدونی و ایرانی بشمار رفت ، چه اعقاب سلکوس از
سپی تامنلغتنامه دهخداسپی تامن .[ سْپی / س ِ م ِ ] (اِخ ) سردار ایرانی که دختر او را سلکوس سردار اسکندر بزنی گرفت . سلسله ٔ سلوکی از این خانواده میباشند. رجوع به ایران باستان ص 1693،
تان تردلغتنامه دهخداتان ترد. [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از حشرات هی مِن-وپ-تِ-ر که آن را در تداول عوام فرانسه «اره مگس » نامند.
پلالغتنامه دهخداپلا. [ پ ِل ْ لا ] (اِخ ) نام پایتخت قدیم مقدونیه ، زادبوم فیلیپوس و اسکندر. سلوکیان سربازان از کارافتاده ٔ مقدونی را بدین جا میفرستادند. گویند آنتی گون سردار ا
صفاریانلغتنامه دهخداصفاریان . [ ص َف ْ فا ](اِخ ) یا آل لیث یا آل صفار. نام سلسله ای از ملوک ایران است که در حدود نیم قرن بر قسمت شرقی ایران حکومت داشتند. سرسلسله ٔ این خاندان یعقو
حجرالبلورلغتنامه دهخداحجرالبلور. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) بلور . بیرونی در کتاب الجماهیر گوید: حجرالبلور هو المها منصوب المیم و مکسورها. قالوا اصله من الماء لصفائه و
قطب نمالغتنامه دهخداقطب نما. [ ق ُ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب ) یا قبله نما. اسباب کوچکی است به اندازه ٔ ساعت جیبی و کوچکتر یا بزرگتر از آن و دارای صفحه ٔ مدرج و عقربه . تقسیمات صف
ماندنلغتنامه دهخداماندن . [ دَ ] (مص ) توقف کردن . (ناظم الاطباء). توقف کردن . درنگ کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ایرانی باستان ، من . پهلوی ، ماندن . پارسی باستان و اوستا،