تالیدنلغتنامه دهخداتالیدن . [ دَ ] (مص ) تنها شعوری این کلمه را بمعنی یغماگری آورده و شاهدی هم ندارد. رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ص 286 شود.
تائیدنلغتنامه دهخداتائیدن . [ دَ ] (مص ) صبر کردن و از این مصدر جز بتا صیغه ٔ مفرد امر حاضر دیده نشده است . رجوع به بتائیدن شود : تکاپوی مردم بسود و زیان بتاء و مگر [ د ] هرسویی ت
تازیدنلغتنامه دهخداتازیدن . [ دَ ] (مص ) تاختن و دویدن و دوانیدن ، لازم و متعدی هر دو آمده . تاختن و دواندن . (فرهنگ نظام ). دویدن و سیر کردن . (ناظم الاطباء). این لفظ در پهلوی «ت
تاسیدنلغتنامه دهخداتاسیدن . [ دَ ] (مص ) مضطرب و اندوهناک بودن . (آنندراج ). غمناک و دلگیر شدن . (ناظم الاطباء). || خستگی و کوفتگی : ...یکی به مردن روح حیوانی و دیگری به تاسیدن رو
تالیانلغتنامه دهخداتالیان . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران . در 34هزارگزی شمال باختری کرج و 17هزارگزی راه شوسه ٔکرج به قزوین واقع است . کوهستانی و سردسی
تالینلغتنامه دهخداتالین . (اِخ ) پایتخت استونی بر کنار خلیج فنلاند، دارای 145000 تن سکنه و صادرات آن چوب است . روسها این شهر را «روال » میگویند.
تائیدنلغتنامه دهخداتائیدن . [ دَ ] (مص ) صبر کردن و از این مصدر جز بتا صیغه ٔ مفرد امر حاضر دیده نشده است . رجوع به بتائیدن شود : تکاپوی مردم بسود و زیان بتاء و مگر [ د ] هرسویی ت
تازیدنلغتنامه دهخداتازیدن . [ دَ ] (مص ) تاختن و دویدن و دوانیدن ، لازم و متعدی هر دو آمده . تاختن و دواندن . (فرهنگ نظام ). دویدن و سیر کردن . (ناظم الاطباء). این لفظ در پهلوی «ت
تاسیدنلغتنامه دهخداتاسیدن . [ دَ ] (مص ) مضطرب و اندوهناک بودن . (آنندراج ). غمناک و دلگیر شدن . (ناظم الاطباء). || خستگی و کوفتگی : ...یکی به مردن روح حیوانی و دیگری به تاسیدن رو
تالیانلغتنامه دهخداتالیان . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران . در 34هزارگزی شمال باختری کرج و 17هزارگزی راه شوسه ٔکرج به قزوین واقع است . کوهستانی و سردسی
تالینلغتنامه دهخداتالین . (اِخ ) پایتخت استونی بر کنار خلیج فنلاند، دارای 145000 تن سکنه و صادرات آن چوب است . روسها این شهر را «روال » میگویند.