تالارلغتنامه دهخداتالار. (اِ) تختی یا خانه ای باشد که بر بالای چهار ستون یا بیشتر از چوب و تخته سازند. (برهان ) (از فرهنگ اوبهی ). عمارتی بود که چهار ستون بر چهار طرف صفه بر زمین
تالارلغتنامه دهخداتالار. (اِخ ) رودخانه ای است در مازندران . (فرهنگ نظام ). رود تالار از سوادکوه گذشته و ببحر خزر میریزد. (از التدوین ). رودی است در شاهی که دهستان کیاکلا را مشرو
تالارلغتنامه دهخداتالار. [ تال ْ لا ] (اِخ ) مرکز بلوکی است به آلپ علیا در ناحیه ٔ گاپ بر کنار دورانس واقع است و 636 تن سکنه دارد.
تالارلغتنامه دهخداتالار. [ تال ْ لا ] (اِخ ) (کامیل دوستن دوک دو. مارشال فرانسه و از مردان سیاسی بود. در سال 1652 م . متولد شد و بسال 1728 درگذشت .
طالارلغتنامه دهخداطالار. (اِ) تالار. اطاق بزرگ مستطیلی که غالباً در منازل برای پذیرائی اختصاص داده میشود. سالن . رجوع به تالار شود.