تاق و توقلغتنامه دهخداتاق و توق . [ ق ُ / تاق ْ ق ُ ] (اِ صوت ) تاق تاق . تاغ تاغ . آواز برهم خوردن تخته ها و چوبها. || آواز گشاد تفنگ و توپ از دور، نه به بسیاری و انبوهی .
تاق و توقلغتنامه دهخداتاق و توق . [ ق ُ / تاق ْ ق ُ ] (اِ صوت ) تاق تاق . تاغ تاغ . آواز برهم خوردن تخته ها و چوبها. || آواز گشاد تفنگ و توپ از دور، نه به بسیاری و انبوهی .
تاغلغتنامه دهخداتاغ . (اِ) تاخ . (فرهنگ جهانگیری ). چوبی بود بقوت ، که آتش آن ده شبانه روز بماند و عرب غضاء گوید. (صحاح الفرس ). درختی است که چوب آن را هیزم سازند و آتش آن بسیا
تیاقةلغتنامه دهخداتیاقة. [ ق َ ] (ع مص ) (از «ت وق ») تاق توقاً و تؤقاً و تیاقةً و توقاناً؛ آرزومند کسی شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ).
تزغلغتنامه دهخداتزغ . [ ت َ ] (اِ) چوب تاغ را گویند و آن هیزمی است که آتش آن بسیار بماند و بضم اول هم بنظر آمده است . (برهان ) (آنندراج ). در برهان بمعنی چوب تاغ آورده (انجمن آ