تاقگویش بختیاری1. سقف.tâq-e xuna tokka ekona>:سقفِ خانهچکه مىکند>؛ 2. باز.dar-e bel tâq>:در را باز بگذار> ؛ 3. بدون پوشش. sar-ese bel tâq araq kerda> سرش را باز بگذار عرق کر
تاقلغتنامه دهخداتاق . (اِ) تاغ . (فرهنگ نظام ). تاغ است و آن هیزمی باشد که آتش آن بسیار بماند. (برهان ). رجوع به تاخ و تاغ و لسان العجم شعوری و فرهنگ نظام شود. || در لهجه ٔ گنا
تاقلغتنامه دهخداتاق .(اِخ ) ابن اغوزخان فرزند کهتر اغوزخان ، از آباء سلاطین ترک است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 9 شود.
تاغلغتنامه دهخداتاغ . (ترکی ، اِ) کوه ، از لغات ترکی . (غیاث اللغات ). کوه ، در این صورت ترکی است نه فارسی . (فرهنگ نظام ). طاغ .
تئقلغتنامه دهخداتئق . [ ت َ ءِ ] (ع ص ) بدخو. (نصاب الصبیان ). شتابنده ببدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): انت تئق و انا مئق فکیف نتفق . یضرب للمختلفین اخلاقاً. (منتهی الارب
تأقلغتنامه دهخداتأق . [ ت َ ءَ ] (ع مص ) پر شدن مشک از آب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پر شدن مشک . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || اندوهناک گردیدن
تاق تاقلغتنامه دهخداتاق تاق . (اِ صوت ) تاغ تاغ . آواز بلند نعل کفش و نعل اسب گاه رفتن . آواز برهم خوردن چیزی .
تاق و توقلغتنامه دهخداتاق و توق . [ ق ُ / تاق ْ ق ُ ] (اِ صوت ) تاق تاق . تاغ تاغ . آواز برهم خوردن تخته ها و چوبها. || آواز گشاد تفنگ و توپ از دور، نه به بسیاری و انبوهی .
تاق تاقلغتنامه دهخداتاق تاق . (اِ صوت ) تاغ تاغ . آواز بلند نعل کفش و نعل اسب گاه رفتن . آواز برهم خوردن چیزی .
تاق و توقلغتنامه دهخداتاق و توق . [ ق ُ / تاق ْ ق ُ ] (اِ صوت ) تاق تاق . تاغ تاغ . آواز برهم خوردن تخته ها و چوبها. || آواز گشاد تفنگ و توپ از دور، نه به بسیاری و انبوهی .
تأقلغتنامه دهخداتأق . [ ت َ ءَ ] (ع مص ) پر شدن مشک از آب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پر شدن مشک . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || اندوهناک گردیدن