تافهلغتنامه دهخداتافه . [ ف ِه ْ ] (ع اِ) چیز حقیر و اندک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حدیث : کانت الید لاتقطع فی الشی ٔ التافه . (منتهی الارب ).
تافهدیکشنری عربی به فارسیناچيز , هيچ , عدم , نيستي , صفر , نابودي , بي ارزش , جزءي , بي اهميت , قابل فراموشي , خرد , کوچک , غير قابل ملا حظه , فرعي , رقت انگيز
طافحلغتنامه دهخداطافح . [ ف ِ ] (ع ص ) مست پر از شراب که از خود خبر ندارد. (منتهی الارب ). بدمست که پر شده باشد از شراب . (غیاث اللغات ). مست طافح که بیش نتواند آشامید. پر از شر