تافتنفرهنگ انتشارات معین(تَ) (مص م .) 1 - پیچیدن ، تاب دادن . 2 - سرپیچی کردن . 3 - درخشیدن . 4 - تاب آوردن . 5 - گراییدن ، روی آوردن .
تافتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برافروختن، روشنشدن، برق زدن، درخشیدن ۲. افروختن، تابیدن، گداختن ۳. آزرده شدن، مکدر شدن، دلگیرشدن ۴. اعراض کردن، برگرداندن، رویبرگردانیدن ۵. تحمل کردن، تاب آو
تابلغتنامه دهخداتاب . (اِ) توان . (برهان ). توانایی . (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). طاقت . (فرهنگ اسدی ) (جهانگیری ) (انجمن آرا). قوت . (آنندراج ). تاو. (انجمن آ
تفتهلغتنامه دهخداتفته . [ ت َ ت َ / ت ِ] (ن مف ) گرم باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 488) (اوبهی ). بمعنی بسیار گرم شده باشد. (برهان ) (آنندراج ). سخت گرم شده . (شرفنامه ٔ منیری )
ابوحفصلغتنامه دهخداابوحفص . [ اَ ح َ ] (اِخ ) حداد عمروبن سلم یا سلمه ٔ نیشابوری . یکی از مشایخ صوفیه بقرن سوم . ابوالفرج بن جوزی در صفةالصفوه گوید: ابوحفص نیشابوری نام او عمروبن
حدیدلغتنامه دهخداحدید. [ ح َ ] (ع اِ) آهن . (دهار) (ادیب نطنزی ) (ترجمان عادل بن علی منسوب به جرجانی ). و هو علی ثلاثة اصناف : شابورقان و نرم آهن و فولاد مصنوع . و الشابورقان ،
استفنسنلغتنامه دهخدااستفنسن . [ اِ ت ِ ف ِ س ُ] (اِخ ) جورج . یکی از مشاهیر مکانیسین های انگلستان و او مخترع لکوموتیو است .مولد وی ویلَم مجاور نیوکاسل بسال 1781 م . و وفات در تاپتُ