تاغلغتنامه دهخداتاغ . (ترکی ، اِ) کوه ، از لغات ترکی . (غیاث اللغات ). کوه ، در این صورت ترکی است نه فارسی . (فرهنگ نظام ). طاغ .
تاغلغتنامه دهخداتاغ . (اِ) تاخ . (فرهنگ جهانگیری ). چوبی بود بقوت ، که آتش آن ده شبانه روز بماند و عرب غضاء گوید. (صحاح الفرس ). درختی است که چوب آن را هیزم سازند و آتش آن بسیا
تئقلغتنامه دهخداتئق . [ ت َ ءِ ] (ع ص ) بدخو. (نصاب الصبیان ). شتابنده ببدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): انت تئق و انا مئق فکیف نتفق . یضرب للمختلفین اخلاقاً. (منتهی الارب
تاقگویش بختیاری1. سقف.tâq-e xuna tokka ekona>:سقفِ خانهچکه مىکند>؛ 2. باز.dar-e bel tâq>:در را باز بگذار> ؛ 3. بدون پوشش. sar-ese bel tâq araq kerda> سرش را باز بگذار عرق کر