تاش

tāš

معنی

تا او را: ◻︎ بوالعجبی ساز در این دشمنی / تاش زمانی به زمین افکنی (نظامی۱: ۷۰).

مترادف

۱. دولتیار
۲. خداوند، صاحب
۳. شریک

جست‌وجوی دقیق

تاش

لغت‌نامه دهخدا

تاش . (اِ) نامی است که مردم چین به عرب دهد و آن را از کلمه ٔ تازی گرفته اند.

تاش

لغت‌نامه دهخدا

تاش . (حرف ربط + ضمیر) (مخفف «تااش ») تا او را. (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). تا خود. (مؤید الفضلاء) : جوان تاش پیری نیاید به روی جوانی بی آمرغ نزدیک اوی

تاش

لغت‌نامه دهخدا

تاش . (اِ) کَلَف . (بحر الجواهر). کلف باشد که بر روی و اندام مردم پدید آید. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء).کلف که بر روی بعض مردم پدید

تاش

لغت‌نامه دهخدا

تاش . (اِخ ) (بکتاش ) غلام حارث بن کعب که با رابعةبنت کعب قزداری محبت داشته و حارث بعد از اطلاع هردو را کشته و حکایت این دو را مؤلف موزون کرده بکتاش نام نهاد.

تاش

لغت‌نامه دهخدا

تاش . (اِخ ) ابوالعباس حسام الدوله . بقول تاریخ یمینی ، وی از ممالیک ابوجعفر عتبی بود و چون به آثار نجابت و انوار شهامت متحلی بود، ابوجعفر او را لایق خدمت منصور

جست‌وجوی هم‌آوا

تعش

دیکشنری عربی به فارسی

ناهار خوردن , شام خوردن , شام دادن , رنجور , بدبخت , بيچاره , ضعيف الحال , پست , تاسف اور

جست‌وجوی مشابه

تاش آریغی

لغت‌نامه دهخدا

تاش آریغی . (اِخ ) منزلی در چهارفرسخی شهر سبز. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 403 شود.

تاش ده

لغت‌نامه دهخدا

تاش ده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان ، واقع در 7هزارگزی جنوب خاوری مینودشت . کوهستانی ، معتدل و مالاریائی . دارای 80 ت

تاش فراش

لغت‌نامه دهخدا

تاش فراش . [ ش ِ ف َرْ را ] (اِخ ) طاش فراش . حاجب سلطان مسعود غزنوی بود و به حکمرانی اصفهان و گرگان و طبرستان رسید و منصب سپهسالاری لشکر یافت . در سال 430 هَ .

تاش ماهروی

لغت‌نامه دهخدا

تاش ماهروی . [ ش ِ ] (اِخ ) سپهسالار خوارزمشاه (آلتونتاش ) از امرای غزنوی بود که در جنگ علی تکین کشته شد. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 374 و چ ادیب ص 381 شود.

تاش تپه

لغت‌نامه دهخدا

تاش تپه . [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) در «مانائی » جنوب دریاچه ٔ ارومیه که پادشاه «هالدیا» (خالدی ) موسوم به «منواش » پس از تصرف «پارسوا» کتیبه ای در تاش تپه از خود ب

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

jharal

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جرالال

جست‌وجوی متن

تاش آریغی

لغت‌نامه دهخدا

تاش آریغی . (اِخ ) منزلی در چهارفرسخی شهر سبز. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 403 شود.