تاریهالغتنامه دهخداتاریها. (اِخ ) تیره ای از ایل بیرانوند دارای 1000 تن سکنه . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).
زهراتلغتنامه دهخدازهرات . [ زَ هََ ] (ع اِ) در دو شاهد زیر از جوینی بمعنی خوبی ها و تازگیها آمده است : و جامی از یاقوت سرخ آتشی که بر مثال زورقی ساخته بودند و از نفایس زهرات دنیا
اخیراًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ً، بهتازگی، تازگی، تازگیها، تازه، آخرها، اواخر، آخرسری، آخریها، جدیداً اینسفر، اینبار، اینهفته، امسال، الآن
تازگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان تازگی، نوی، نویی، جدید بودن تروتازگی، طراوت، سرسبزی، شادابی قوایتازهنفس، قوای کمکی تازهکار، مبتدی، نوآموز نورسیده، نوزاد، بهدنیاآمده، تازه رسیده،
تگلغتنامه دهخداتگ . [ ت َ ] (اِ) بمعنی ته و بن و پایین باشد همچو ته حوض و بن چاه و امثال آن .(برهان ). بن و پایین چیزی چون تگ حوض و تگ درخت . (فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری
پردهلغتنامه دهخداپرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) حجاب . (دهار). غشاء. غِشاوه . خِدر. (دهار) (منتهی الارب ). غطاء. تتق . پوشه . پوشنه . سِتر. سِتاره . اِستاره . سِجاف . سَجف . سِجف .