تازهواردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت وارد، جدیدالورود، جدیدالاستخدام، استخدام جدید بازدیدکننده، مهمان [◄ مهمانی 882] مهاجر، کوچکننده مهاجم، عوامل نفوذی، خارجی سالِ اولی، مبتدی، نوآموز
کارآفرین تازهکارnovice entrepreneurواژههای مصوب فرهنگستانکارآفرینی که صاحب اولین کسبوکار کارآفرینانة خود شده باشد متـ . کارآفرین مبتدی
مژدک رونماdesire chipواژههای مصوب فرهنگستانمژدکی که به تازهواردان گروههای دوازدهقدمی داده میشود تا آنها را برای پاک ماندن در بیستوچهار ساعت اولیۀ پس از ورود ترغیب نماید متـ . مژدک بیستوچهارساعته tw
نورسیدهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. تازهرسیده؛ تازهوارد.۲. تازه؛ نو.۳. (اسم، صفت فاعلی) [مجاز] نوزاد.
جدیدالورودفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نوآمده؛ تازهرسیده؛ نورسیده.۲. کسی که تازه به جایی وارد شده؛ تازهوارد.
خارجیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ی، بیگانه، اجنبی، فرنگی، تبعۀ خارجه، ناشناس، غیر، غریبه، غریب، غربتی، آواره، پناهنده، کوچکننده بیگانگان، اغیار، اجانب، اَتباع خارجه(بیگانه، خارجی)،
اعقاب (آیندگان)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم آیندگان)، سلاله، بازمانده، فرزند، عقبه، خلف [ اعقاب 170] آیندگان، نسلهای بعد، نسب ولیعهد، وارث، ذینفع جانشین، فرد جایگزین قوای تازهنفس، نیروی کمکی،