تارولغتنامه دهخداتارو. (اِ) کنه باشد که بر گاو و دیگر حیوانات چسبد. (جهانگیری ). کنه باشد و آن جانوری است که بر شتر و گاو و گوسفند و امثال آن چسبد و خون ایشان را بمکد. (برهان )
تارولغتنامه دهخداتارو. [ رُ ] (اِخ ) رودی است در ایتالیا بطول 130هزار گز. قاموس الاعلام ترکی آرد: نهری است در قسمت شمالی ایتالیا و از کوه پنای واقع در ایالت جنوا سرچشمه میگیرد و
تار و پودلغتنامه دهخداتار و پود. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تارهای طول و عرض جامه ، بهندی تانابانا گویند. (غیاث اللغات ). با لفظ رشتن و بستن و کاویدن مستعمل است . (آنندراج ). نخه
تار و تفرقهلغتنامه دهخداتار و تفرقه . [رُ ت َ رِ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پراکنده . - تار و تفرقه شدن ؛ سخت پراکنده شدن . تار و مار شدن . - تار و تفرقه کردن ؛ سخت پراکندن . ت
تار و تمبکلغتنامه دهخداتار و تمبک . [ رُ ت ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تار و تنبک . آلات ضرب ونوازندگی . آنچه نوازندگان با آنها زنند و نوازند.
تار و پودلغتنامه دهخداتار و پود. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تارهای طول و عرض جامه ، بهندی تانابانا گویند. (غیاث اللغات ). با لفظ رشتن و بستن و کاویدن مستعمل است . (آنندراج ). نخه
تار و تفرقهلغتنامه دهخداتار و تفرقه . [رُ ت َ رِ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پراکنده . - تار و تفرقه شدن ؛ سخت پراکنده شدن . تار و مار شدن . - تار و تفرقه کردن ؛ سخت پراکندن . ت
تار و تمبکلغتنامه دهخداتار و تمبک . [ رُ ت ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تار و تنبک . آلات ضرب ونوازندگی . آنچه نوازندگان با آنها زنند و نوازند.