تارینلغتنامه دهخداتارین . (ص ) تیره و تاریک . (برهان ) (آنندراج ). تاریک . (فرهنگ جهانگیری ) : ای خواجه من جام میم چون سینه را غمگین کنم ؟شمع و چراغ خانه ام چون خانه را تارین کنم
تارینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= تاریک: ◻︎ ای خواجه من جام میام چون سینه را غمگین کنم؟ / شمع و چراغ خانهام چون خانه را تارین کنم؟ (مولوی: لغتنامه: تارین).
تارینهواژهنامه آزادتارینه (همانند تار)؛ سازی است که از ترکیب سه تار و تنبور تشکیل شده و مانند سه تار با ناخن نواخته می شود.
تارنتزلغتنامه دهخداتارنتز. [ رَ ت ِ ] (اِخ ) خطه ای در فرانسه واقع در قسمت علیای دره ٔ «ایزر» دارای معادن فراوان .
تابین باشیلغتنامه دهخداتابین باشی . (اِ مرکب ) افسر اعظم لشکر، فوج . (آنندراج ). این کلمه در ایران متداول نیست .
تابین بحریلغتنامه دهخداتابین بحری . [ ن ِ ب َ ] (اِ مرکب ) فرد سرباز نیروی دریایی . فرهنگستان ایران در مقابل این کلمه لغت «ناوی » را پذیرفته است .
تارینهواژهنامه آزادتارینه (همانند تار)؛ سازی است که از ترکیب سه تار و تنبور تشکیل شده و مانند سه تار با ناخن نواخته می شود.
بینگلغتنامه دهخدابینگ . (اِخ ) جورج ، ملقب به وایکاونت تارینگتن . (1663 - 1733 م .) دریاسالار انگلیسی که در جنگ جانشینی اسپانیا فرماندهی داشت . جهازات فرانسوی را که جیمز ادوارد
بینگلغتنامه دهخدابینگ . (اِخ ) جان . (1704 - 1757 م .) دریاسالار انگلیسی ، پسر جورج بینگ ملقب به وایکاونت تارینگتن . در 1756 م . که فرانسویان به جزیره ٔ مینورکا هجوم بردند، بینگ
تارونلغتنامه دهخداتارون . (ص ) تاران . (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). تیره وتاریک . (برهان ) (فرهنگ نظام ). تاره . تاری . تارین . تار و تاریک . (آنندراج
تاریلغتنامه دهخداتاری . (ص ) مخفف تاریک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تیره و تاریک . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). تاریک . (جهانگیری ). تیره و تار. (انجمن آرا). تار. تاران . تارین