تاریخ ملکشاهیلغتنامه دهخداتاریخ ملکشاهی . [ خ ِ م َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تاریخ ملکی . رجوع به تاریخ جلالی شود.
تاریخلغتنامه دهخداتاریخ . (ع مص ، اِ) تأریخ . توریخ . نوشتن کتاب را. (منتهی الارب ). وقت چیزی پدید کردن . و در اصطلاح ، تعیین کردن ْ مدتی را از ابتدای امر عظیم و قدیم مشهور تا ظ
تأریخلغتنامه دهخداتأریخ . [ ت َءْ ] (ع مص ) سال و مه معلوم کردن با نوشتن یا گفتن : ارخ الکتاب تأریخاً؛ تاریخ نوشت آن کتاب را. (ناظم الاطباء). || شناساندن وقت ، و بقولی تأریخ ه
تاریخفرهنگ مترادف و متضاد۱. تاریخچه، تذکره، سرگذشت، وقایع ۲. خداینامه، شاهنامه، سیرالملوک ۳. سابقه ۴. زمان، مورخه، وقت، زمان وقوع ۵. کتاب رویدادهای گذشته، تاریخنامه ۶. تقویم، گاهشماری ۷
تاریخ ملکیلغتنامه دهخداتاریخ ملکی . [ خ ِ م َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) تاریخ ملکشاهی . رجوع به تاریخ جلالی شود.
تاریخ جلالیلغتنامه دهخداتاریخ جلالی . [ خ ِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبداء تاریخی که به امر ملکشاه سلجوقی در ایران ایجاد شد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه ٔ تاریخ آرد: و
ملکشاهیلغتنامه دهخداملکشاهی . [ م َ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به ملکشاه : دشمن از تیغ ملکشاهی حذر کرد و برفت زآنکه تیغش صاعقه ست و دشمنش دیواختر است . امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 96).||
مظفر اسفزاریلغتنامه دهخدامظفر اسفزاری . [ م ُ ظَف ْ ف َ رِ اِ ف ِ ] (اِخ ) خواجه امام ... ازمنجمان بزرگ است و اوست که با عمر خیام و جماعتی دیگر از اعیان منجمین در سنه ٔ 467 به فرمان ملک
ملکیلغتنامه دهخداملکی . [ م َ ل َ ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، منسوب به مَلِک ، یعنی پادشاهی . (ناظم الاطباء). شاهی . سلطنتی : به گاه خلعت دادن به گاه صله ٔ شعرنه سیم تو ملکی و