تارنتزلغتنامه دهخداتارنتز. [ رَ ت ِ ] (اِخ ) خطه ای در فرانسه واقع در قسمت علیای دره ٔ «ایزر» دارای معادن فراوان .
تاتکنلغتنامه دهخداتاتکن . [ ک َ ] (اِخ ) ناحیتی است در ترکستان : درویشی از طرف تاتکن بدریافت قدم مبارک خواجه آمد... آن درویش تاتکنی بر همان حال افتاده بود. (انیس الطالبین نسخه ٔ
تارنیهلغتنامه دهخداتارنیه . [ ی ِ ] (اِخ ) استفان . جراح زایاننده ٔ فرانسوی ، متولد در «اِزری » (1828-1897م .).
تارزنلغتنامه دهخداتارزن . [ زَ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ تار. نوازنده ٔ یکی از آلات موسیقی . رجوع به تار شود.
تارانلغتنامه دهخداتاران . (ص ) تیره و تاریک . (برهان ). منسوب به تار بمعنی تاریک . (فرهنگ نظام ). تاریک . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ). در لفظ مذکور الف و نون علامت نسبت است
تولیلغتنامه دهخداتولی . (اِخ ) دختر سرویوس تولیوس ششمین پادشاه روم (578-534 ق . م .) و همسر تارکن جاه طلب هفتمین پادشاه روم بود. وی برای رسیدن به فرمانروائی تارکن را در قتل سروی
cloistersدیکشنری انگلیسی به فارسیغارها، ایوان، صومعه، راهرو سرپوشیده، دیر، اطاق یا سلول راهبان و تارکن دنیا، گوشهنشینی کردن، در صومعه گذاشتن
بروتوسلغتنامه دهخدابروتوس . [ بْرو / ب ُ] (اِخ ) لوسیوس جونیوس . یا بروتوس اول . از خطبای بزرگ روم و مسبب اصلی انقلابی که موجب اخراج تارکن ها از رم و تشکیل جمهوری گردید(509 ق .م .
تارنتزلغتنامه دهخداتارنتز. [ رَ ت ِ ] (اِخ ) خطه ای در فرانسه واقع در قسمت علیای دره ٔ «ایزر» دارای معادن فراوان .