تاراجگاهلغتنامه دهخداتاراجگاه . (اِمرکب ) جای غارت . (آنندراج ). جای تاراج : گوزن جوان را بیفکند شیربتاراجگاهش درآمد دلیر.نظامی (از آنندراج ).رجوع به تاراج شود.
تاجگاهلغتنامه دهخداتاجگاه . (اِ مرکب ) آن موضع که در آن تاجها را نگاه دارند. (آنندراج ). نظیر؛ تخت گاه . تخت . سریر. جای جلوس پادشاه : بسر خیلی فتنه بر بست موی سوی تاجگاه تو آورد
تاجگاهلغتنامه دهخداتاجگاه . (اِ مرکب ) آن موضع که در آن تاجها را نگاه دارند. (آنندراج ). نظیر؛ تخت گاه . تخت . سریر. جای جلوس پادشاه : بسر خیلی فتنه بر بست موی سوی تاجگاه تو آورد